عشق

همیشه برایم سخت بوده از کسی بدم بیاید. یعنی وقتی کسی بهم بدی می‌کرد و نمی‌شد باهاش حرف بزنم تا قضیه بین‌مان حل شود، خودم بیشتر عذاب می‌کشیدم که دوستش ندارم! و از آن‌جایی که نمی‌توانستم دوستش نداشته باشم، بهتر هست بگویم کمتر دوستش داشته باشم!
فکر کردم چرا من اینطوری‌ام؟ چرا به قول عباس معروفی آدم‌ها در یاد من زندگی می‌کنند؟
شاید همان‌جوری که رضا چند شب پیش می‌گفت، من نه یک دختربچه‌ام و نه یک زن. می‌گفت تو برای آدم‌ها مادری! و فکر که می‌کنم تا به حال کسی دقیق‌تر از این توصیفم نکرده!
فکر کردم یعنی بقیه آدم‌ها هم اینطوری‌اند؟ این‌قدر که کینه به دل گرفتن و بد آمدن سختشان است بخشش نیست؟ من تا وقتی نبخشم روحم در یک تکاپوی بی‌پایان گیر می‌افتد! و باز فکر کردم آدم باید بلد باشد نبخشد! نبخشیدن بلد بودن می‌خواهد و انتقام و کینه‌ورزی؛ این‌ها همه بلد بودن می‌خواهند…
فروید معتقد است در وجود آدم‌ها دو جور غریزه وجود دارد. غریزه اروس (زندگی) و غریزه تاناتوس (مرگ)!
غریزه زندگی یعنی فرد تمایل به بقای اجتماعی دارد، یعنی تعادل میان آب و غذا و هوا، تمایل جنسی و مهرورزی، و هرچیزی که کمک می‌کند فرد زنده بماند.
غریزه مرگ یعنی میل به ویران کردن و پرخاشگری. یعنی بخواهی بمیری و بمیرانی!
و من فکر می‌کنم کل این جریان بخشش یا انتقام و کینه‌ورزی از همین‌جا نشأت می‌گیرد. وقتی می‌بخشی یعنی دوست داری زندگی کنی و زندگی ببخشی و کسی که در پی انتقام و کینه‌ورزی هست هم نه تنها دوست دارد آن فرد بمیرد، بلکه در این پروسه خودش را هم می‌کشد! آسان نیست کینه کسی را در قلبت بپرورانی و عذاب نکشی. وقتی از کسی بدت بیاید کلی انرژی مصرف می‌کنی و همه‌اش هم خرج نفرت فرد از کسی می‌شود که به واسطه بدی‌ای که ازش دیده‌ نباید بهش پشیزی اهمیت بدهد اما از طرف دیگر چون نفرت هم یک جور احساس است و شدیدتر از دوست داشتن هم هست در ذهن و قلبش اهمیتی ویژه یافته، حتی از نوع منفی! و کسی که سودای انتقام داشته باشد محال است شخصیتش در طول پروسه انتقام تغییر نکند. انتقام آدم‌ها را آدم دیگری می‌کند!
و فکر کردم بخشش از عشق می‌آید و انتقام و کینه‌ورزی ار نفرت. و تا وقتی می‌شود عشق ورزید چرا نفرت؟!

غرق شده بود تو خاطراتش. بی‌اختیار حرفاش سرازیر شد: «می‌گفت می‌دونم یه روز می‌ری و تنهام می‌ذاری می‌ری دنبال زندگی خودت. معتقد بود همیشه پیش‌بینی‌هاش درست از آب درمیاد. برای اینکه بهش ثابت کنم اشتباه فکر می‌کنه و من عاشقشم زنگ نزدناشو طاقت آوردم، اسمس نداد گفتم عیبی نداره من حالشو می‌پرسم. وقتی می‌رسید خونه با همکار خانومش چت می‌کرد، به من که می‌رسید خسته بود، نمی‌کشید، حوصله نداشت. بازم موندم و گفتم عاشقش می‌مونم تا بفهمه تا ابد باهاشم و اشتباه می‌کنه. گذشت و تحملم به حماقت نزدیک شد. گفتم بیا تموم کنیم این رابطه‌ی تموم شده رو! پوزخند زد. گفت دیدی؟ دیدی تو هم رفتی؟ این بار به جای اشک ریختن خندیدم. نه حرفی مونده بود، نه حرفی زدم. به یک “باشه” اکتفا کردم و رفتم. من دختر قصه‌ای شدم که خودش تهش رو نوشته بود و اسمش رو گذاشته بود پیش‌بینی.»

گفتم اگر کسی خودش کمر به تیشه زدن به ریشه خودش زده باشه، خود خدا هم از اون بالا بیاد پایین و براشون دری از خوشبختی باز کنه، به اسم سرنوشت در رو می‌بندن و می‌گن اشتباهی اومدی طبقه بالایی رو بزن!

آدم نسبت به کسی که دوستش داره مسئولیت داره. فرق نداره مخاطب این دوست داشتن یه دوستی ساده باشه یا یه عشق سوزان، طرف مقابل همجنس باشه، یا غیرهمجنس! هرچی دوست داشتن بیشتر، مسئولیت هم بیشتره.
پس هروقت کسی بهتون به حرف یا عمل گفت مسئولیتی در برابرتون نداره، بدونید اون آدم یه ذره هم از دوست داشتن سردرنمیاره. ازش فقط دور نشین، ازش فرار کنید!

عشق یعنی…

تو اوج هیاهوی ذهنت و خستگی از آدمای دور و برت،

با یه لبخندش، یه نگاهش،

سراپای وجودتو آرامش بگیره.

 

عشق یعنی

گاهی دلم برای قبل‌ترها تنگ که می‌شد، با خودم فکر می‌کردم اون موقع چه خوشحال بودم چه هیجان‌انگیز بود، اما وقتی نوشته‌های ۵-۶سال پیشم رو ورق زدم، دیدم برجسته‌ترین احساس اون روزها نه هیجان بود و نه خوشحالی! تنها بودم. خیلی.
هرچه‌قدرم دوستایی داشته باشی که خوب باشن و از حضورشون لذت ببری، باز هم یه حفره تو قلبت هست که بدون وجود عشق خالیه. انگار یه گمگشته داری. هر لحظه منتظری. با هر صدا، هر حضور از خودت می‌پرسی یعنی خودشه؟ یعنی همونیه که باید باشه؟ و نیست و ناامید می‌شی!
یه کسی تو زندگی هرکسی باید باشه که موندنو بلد باشه…

حفره

عشق یعنی…
از حرف زدن باهاش، از بودنش، از به یاد آوردنش مست و پاتیل شی!

درباره من

سارایی هستم که قبلا تارا میرکا بود اما از یک جایی به بعد خواست با اسم واقعی‌ش بنویسه. اینجا از فکرهام و تجربه‌های شخصیم می‌نویسم که برام مهم هستن و بهم کمک می‌کنن آدم بهتری باشم تا شاید برای شما هم مفید باشه. روانشناسی خوندم که خب از این جهت که گاهی رو نوشته‌هام اثر می‌ذاره خواستم بدونین :دی. به خاطر یه مشکل جسمی از ویلچر استفاده می‌کنم اما زندگی عادی خودمو دارم، انگار نه انگار! اصولا برام مهم نیست چه محدودیتایی دارم باید به جایی که می‌خوام برسم و این یه دستوره!! اگر وبلاگ من رو تو وبلاگتون لینک کردین لطفا بهم بگین. بسی مچکرم :]

برای ارتباط با من میتونید از صفحه "تماس با من" استفاده کنید.

شبکه‌های اجتماعی

FacebookTwitterInstagramGoodreadsIMDB