خیلی وقت بود که نگفته بودم اااه باز هم همون سهشنبههای لعنتی! سهشنبه طبق طالعبینی روز شانس من ِ و از اونجایی که اساسا انسانی فاقد شانس میباشم، این مقوله برعکس شده بود و همیشه سهشنبه، مخصوصا شبهایش دلگیر بودم و بیحوصله.
اما مدتها بود که دیگر حساب سهشنبه بودن یا نبودن روزهای هفته از دستم رفته بود! حس میکردم گم شدم. انگار یک تکه از من جدا شده باشه، وجودم ناکامل بود. خسته بودم. خیلی…
این روزها دارم سعی میکنم خیلی به خودم اهمیت بدم. نسبت به کارهایی که انجام میدم، هدفها، آرزوها، حتی خوشگذرونیها آگاه باشم. وقتی برگشتم به سمت خودم، دلم سوخت واسه درونم. اینکه چهقدر بیرحمانه رفتار کردم با خودم. از بیرون که خودمو نگاه کردم اشکام سرازیر شد از این همه شکنجهی روانی که نسبت به خودم روا داشتم.
هنوز هم دلم برای خودم خیلی تنگ است، خیلی…
اولین سهشنبهی غیرلعنتی ِ زندگانیم مبارک!
10 پاسخ به سهشنبهی غیرلعنتی!