دلتنگ

دلم که تنگ می‌شود، براق می‌شوم طرفش، دو سه باری چشم غره هم می‌روم، گاهی کمی گوش‌مالی هم رویش پیاده می‌کنم اما پوستش زیادی کلفت شده و رویش بیشتر از این حرف‌هاست!

پشیزی مرا تحویل نمی‌گیرد! نیشخندی به لب می‌نشاند، دست به کمر، سینه به جلو، سر بالا، فاتحانه به من می‌نگرد.

اگر دقت کنم، می‌شنوم که زیر لب، “هه”ای هم می‌گوید و راهی را که به سمت تنگ‌تر شدن در پیش گرفته ادامه می‌دهد. انگار نه انگار مرا به زانو درآورده و هر کس دیگری بود حداقل دست حریفش را می‌گرفت و سرپایش می‌کرد!

دلم که تنگ می‌شود…

خیلی وقت بود که نگفته بودم اااه باز هم همون سه‌شنبه‌های لعنتی! سه‌شنبه طبق طالع‌بینی روز شانس من ِ و از اون‌جایی که اساسا انسانی فاقد شانس می‌باشم، این مقوله برعکس شده بود و همیشه سه‌شنبه، مخصوصا شب‌هایش دلگیر بودم و بی‌حوصله.

اما مدت‌ها بود که دیگر حساب سه‌شنبه بودن یا نبودن روزهای هفته از دستم رفته بود! حس می‌کردم گم شدم. انگار یک تکه از من جدا شده باشه، وجودم ناکامل بود. خسته بودم. خیلی…

این روزها دارم سعی می‌کنم خیلی به خودم اهمیت بدم. نسبت به کارهایی که انجام می‌دم، هدف‌ها، آرزوها، حتی خوش‌گذرونی‌ها آگاه باشم. وقتی برگشتم به سمت خودم، دلم سوخت واسه درونم. اینکه چه‌قدر بی‌رحمانه رفتار کردم با خودم. از بیرون که خودمو نگاه کردم اشکام سرازیر شد از این همه شکنجه‌ی روانی که نسبت به خودم روا داشتم.

هنوز هم دلم برای خودم خیلی تنگ است، خیلی…

اولین سه‌شنبه‌ی غیرلعنتی ِ زندگانیم مبارک!

درباره من

سارایی هستم که قبلا تارا میرکا بود اما از یک جایی به بعد خواست با اسم واقعی‌ش بنویسه. اینجا از فکرهام و تجربه‌های شخصیم می‌نویسم که برام مهم هستن و بهم کمک می‌کنن آدم بهتری باشم تا شاید برای شما هم مفید باشه. روانشناسی خوندم که خب از این جهت که گاهی رو نوشته‌هام اثر می‌ذاره خواستم بدونین :دی. به خاطر یه مشکل جسمی از ویلچر استفاده می‌کنم اما زندگی عادی خودمو دارم، انگار نه انگار! اصولا برام مهم نیست چه محدودیتایی دارم باید به جایی که می‌خوام برسم و این یه دستوره!! اگر وبلاگ من رو تو وبلاگتون لینک کردین لطفا بهم بگین. بسی مچکرم :]

برای ارتباط با من میتونید از صفحه "تماس با من" استفاده کنید.

شبکه‌های اجتماعی

FacebookTwitterInstagramGoodreadsIMDB