آرامش و خنده‌های ِ این روزهام شبیه حباب ِ! به همون آسونی که ایجاد می‌شه، می‌ترکه و باز دوباره ایجاد می‌شه. یه چرخه‌ی بامزه که انگار می‌خواد بگه روزگار منو به بازی دعوت کرده. بازی‌ای که خیلی وقت ِ شروع شده بی‌اینکه یادم بیاد لحظه‌ای متوقف شده باشه یا اون وسط یه آنتراکت در نظر گرفته شده باشه توش. کاش این‌قدر قدرت درک داشت که بره و واسه خودش یه هم‌بازی تازه نفس پیدا کنه؛ روزگار رو می‌گم! شاید هم…، تنها وقتی آروم می‌گیره که منو از نفس بندازه…

bubble

روزگار از دهن‌کجی کردن به من خوشش میاد معمولا. من هم به خودم دروغ می‌گم تا بتونم بی‌خیالی طی کنم. دروغم این ِ که عادت دارم به بازی خوردن. :)

 

پی‌نوشت:

۱٫ کسی می‌دونه این گوگل ریدر مشکلش چیه؟؟!

۲٫ لطفا وقتی ایمیل می‌زنید اینجا بهم اطلاع بدین تا چک کنم. این فیـ.ـس‌بوک این‌قدر ایمیل می‌زنه که ایمیل‌های شما گم می‌شه اصن اونجا!

درباره من

سارایی هستم که قبلا تارا میرکا بود اما از یک جایی به بعد خواست با اسم واقعی‌ش بنویسه. اینجا از فکرهام و تجربه‌های شخصیم می‌نویسم که برام مهم هستن و بهم کمک می‌کنن آدم بهتری باشم تا شاید برای شما هم مفید باشه. روانشناسی خوندم که خب از این جهت که گاهی رو نوشته‌هام اثر می‌ذاره خواستم بدونین :دی. به خاطر یه مشکل جسمی از ویلچر استفاده می‌کنم اما زندگی عادی خودمو دارم، انگار نه انگار! اصولا برام مهم نیست چه محدودیتایی دارم باید به جایی که می‌خوام برسم و این یه دستوره!! اگر وبلاگ من رو تو وبلاگتون لینک کردین لطفا بهم بگین. بسی مچکرم :]

برای ارتباط با من میتونید از صفحه "تماس با من" استفاده کنید.

شبکه‌های اجتماعی

FacebookTwitterInstagramGoodreadsIMDB