آرامش و خندههای ِ این روزهام شبیه حباب ِ! به همون آسونی که ایجاد میشه، میترکه و باز دوباره ایجاد میشه. یه چرخهی بامزه که انگار میخواد بگه روزگار منو به بازی دعوت کرده. بازیای که خیلی وقت ِ شروع شده بیاینکه یادم بیاد لحظهای متوقف شده باشه یا اون وسط یه آنتراکت در نظر گرفته شده باشه توش. کاش اینقدر قدرت درک داشت که بره و واسه خودش یه همبازی تازه نفس پیدا کنه؛ روزگار رو میگم! شاید هم…، تنها وقتی آروم میگیره که منو از نفس بندازه…
روزگار از دهنکجی کردن به من خوشش میاد معمولا. من هم به خودم دروغ میگم تا بتونم بیخیالی طی کنم. دروغم این ِ که عادت دارم به بازی خوردن.
پینوشت:
۱٫ کسی میدونه این گوگل ریدر مشکلش چیه؟؟!
۲٫ لطفا وقتی ایمیل میزنید اینجا بهم اطلاع بدین تا چک کنم. این فیـ.ـسبوک اینقدر ایمیل میزنه که ایمیلهای شما گم میشه اصن اونجا!