همیشه وقتی به دانشگاه، به روزای آخرش و لحظه فارغالتحصیلی فکر میکردم، یه جشن باشکوه میومد تو ذهنم که از اون لباسای مخصوص پوشیدیم و با همکلاسیا پچپچ میکنیم، خاطرات رو تجدید میکنیم، عکس میگیریم، اکانت فیسبوکی، شمارهای چیزی رد و بدل میکنیم، غصه میخوریم که دیگه همدیگه رو نمیبینیم و فولان و بیسار!
چند وقت پیش خبردار شدیم که باید بریم واسه جشن فارغالتحصیلی ثبتنام کنیم! رفتیم دنبالش که شرایط رو جویا شیم، به اطلاعمون رسوندن که جشن زنونه مردونهس!! گویا امسال همچین فکر نبوغمندانهای به ذهنشون رسیده… شوکه شدیم و انگشت حیرت به دهان گرفتیم! خب نه اینکه اونجا میخواستیم بکینی بپوشیم، از اون لحاظ لازم بود خب!
آیناز پرسید میخوای ثبتنام کنی؟ پوزخند زدم، ناخودآگاه!
اومدیم بیرون و عطای جشن رو به لقاش بخشیدیم و آرزوهامون رو بر باد…
36 پاسخ به جشن فارغالتحصیلی