بعد از سه سال درس خوندن تو دانشگاه، هنوز گاهی مامان می‌پرسه: “راستی فردا می‌ری مدرسه؟” یا “فردا مدرسه داری؟”

وقتی من :| نگاش می‌کنم غش می‌کنه از خنده و می‌گه: “ای وای ببخشید دانشگاه، دانشگاه

بعد بابا اضافه می‌کنه: “این‌قدر قشنگ حرص می‌خوری که آدم دوس داره همه‌ش ازت بپرسه کی می‌ری مدرسه پس؟ مهدکودک اصن!!!”

و من همچنان :| می‌مونم، حرص می‌خورم و حرص می‌خورم فقط…

17 پاسخ به اصن بگو مهدکودک! راحت باش شما!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

~x( x-( o^: o:-) i-) b-) [-( @-> @-) >>: >:p >:D< >:) =p~ =d> =; =)) <:-p ;;;) ;;) ;) :| :x :D :> :-ss :-s :-p :-o@ :-o :-j :-h :-b :-? :-> :-< :-/ :-& :-$ :- :* :)) :) :(( :( 8-} 8-> -0- (:| #:-s #-o
درباره من

سارایی هستم که قبلا تارا میرکا بود اما از یک جایی به بعد خواست با اسم واقعی‌ش بنویسه. اینجا از فکرهام و تجربه‌های شخصیم می‌نویسم که برام مهم هستن و بهم کمک می‌کنن آدم بهتری باشم تا شاید برای شما هم مفید باشه. روانشناسی خوندم که خب از این جهت که گاهی رو نوشته‌هام اثر می‌ذاره خواستم بدونین :دی. به خاطر یه مشکل جسمی از ویلچر استفاده می‌کنم اما زندگی عادی خودمو دارم، انگار نه انگار! اصولا برام مهم نیست چه محدودیتایی دارم باید به جایی که می‌خوام برسم و این یه دستوره!! اگر وبلاگ من رو تو وبلاگتون لینک کردین لطفا بهم بگین. بسی مچکرم :]

برای ارتباط با من میتونید از صفحه "تماس با من" استفاده کنید.

شبکه‌های اجتماعی

FacebookTwitterInstagramGoodreadsIMDB