تجربه
«مادربزرگم همیشه بهم میگفت وقتی ساعت از ۲ شب گذشت فقط برو بخواب! چون تصمیماتی که اون موقع میگیری تصمیمات اشتباهی هستند!»
این یه دیالوگ از سریال How I Met Your Mother هست که تا ابد تو ذهن من حک شده و به یاد خواهم داشت! و تجربهم هم همیشه بهم ثابت کرده این حرف کاملا درسته…
– دیدی بهت گفتم؟!
این جمله براتون آشنا نیست؟ و اوه، همهمون وقتی میشنویمش میخوایم سر به تن گویندهش نباشه!
حالا بیاین با هم بررسیش کنیم!
مفهوم کلی این جمله سرزنش کردن ِ. اینکه مثلا همراه با خیرخواهی باشه، چیزی از بار منفیش کم نمیکنه… حالا بیاین دقیقتر نگاه کنیم! ما عزیزانمون رو سرزنش میکنیم به خاطر تجربهای که کسب کردن!، چیزی که بهشون اضافه شده، اطلاعات جدیدی که یاد گرفتن! و این نهایت بیانصافی هست…
نباید فکر کنیم اگر کسی اونجوری که ما میدونیم، بهش فکر کردیم و تو زندگی یاد گرفتیم و به دیگری منتقلش کردیم، رفتار نکنه، سزاوار ِ شنیدن این جملهست. زندگی یه مسیر ِ که خیلی چیزا رو آدما باید خودشون شخصا تجربه کنن تا بفهمنش. اینکه ما بهشون چی گفتیم، چیزی رو حل نمیکنه، فقط باعث میشه احساسات فرد فعال بشه یا شدت بگیره، اونم از نوع منفیش! از لحاظ زیستی هم بخوایم حساب کنیم، وقتی خونرسانی به یه بخش از مغز [قسمت مربوط به هیجان و عاطفه] زیاد میشه، به قسمتهای دیگه [شناخت و تفکر] کم میشه! و نتیجه مسلم این ِ که به جای اینکه از تجربهای که کسب کردیم درس بگیریم، بهش فکر کرده و شناختمون رو کامل کنیم، احساسات منفی وجودمون رو دربرگیره و به خودسرزنشی بپردازیم…
اشتباه کردن بد نیست. اشتباه هم یه بخشی از زندگی ماست. آدما تا اشتباه نکنن واقعا چیزی یاد نمیگیرن. اما نحوه برخورد با اون اشتباه مهم ِ. اینکه ما چه واکنشی در برابر اشتباهمون نشون میدیم، تعیین میکنه تا چه اندازه پخته و کاملیم…
هیچکس حقش نیست جملات تحقیرآمیز بشنوه و سرزنش عینا یه جور تحقیر ِ!
اشتباه کنیم، یاد بگیریم، جبران کنیم، و به مسیرمون ادامه بدیم. نه خودمون رو سرزنش کنیم، نه دیگران رو! به عبارت بهتر، اجازه ندیم سرزنش بشیم یا سرزنش کنیم…
یکی از ویژگیهای ما ایرانیها، پنهان کاریمون ِ! اینقدر اعتماد به نفسمون پایین ِ، که نمیتونیم تصور کنیم دیگران ما رو همونجوری که هستیم، و با تمام چیزهایی که نیستیم دوست داشته باشند.
همیشهی خدا اینقدر دخالت و فضولی و اظهارنظرهای نابهجا به پستمون خورده، که دیگه چشممون ترسیده! نکنه فلان موضوع رو دربارهی من بفهمن و پشتم حرف بزنن؟؟
یکی نیست یادمون بندازه بذار بگن هرچی که دلشون میخواد! من و تو که مسئول افکار دیگران نیستیم، هستیم؟ هرکس به اندازهی درک خودش میفهمه. درکش از کجا شکل گرفته؟ از قدرت ذهنی ذاتی، محیط، آدمهای اطراف فرد، تجربه، چالشهایی که زندگی ایجاد کرده، مسائل و مشکلاتی که گریبان ِ فرد رو گرفته، سطح مطالعه، میزانی که تو زندگیش به تفکر و خودشناسی پرداخته، و غیره.
هرکس تو بعضی موارد قوی ِ و تو سایر مسائل لنگ میزنه.
اگر یکی تورو اونجوری که هستی نمیتونه دوست داشته باشه، مشکل از تو نیست؛ موضوع این ِ که اون تورو نمیفهمه. اگر قرار باشه تو آدم دیگهای بشی، صرفا به این خاطر که دیگران دوستت داشته باشن، دیگه تو، اونی که نشون میدی نیستی. تو یه شخصیت اجتماعیپسند واسه خودت ایجاد کردی، که آدمها برات هورا بکشن. اما واقعا این هورا کشیدن، ارزش ِ این رو داره که از تو فقط یه پوستهی تهی باقی بمونه که هر روز از خودش بیزارتر میشه؟…
یه جایی خوندم: مرا همینگونه که هستم دوست بدار، بیش از این را همه میتوانند دوست داشته باشند.