چشم

حرف‌هایی، ناگفتنی
که سنگ‌های آتش‌فشانش
یا گلویت را می‌سوزانند
یا در جستجوی راهی به چشم‌هایت
که بمانند
حرف‌هایی
به‌ سهم سکوت

image

 

اشک من ، آب
چشمم ، آسیاب
و تو گندم زاری
در انتظار ،
تا آبها
از آسیاب
بیفتد ….

 

* آرش منتظری

 

بعدنوشت: بچه‌ها من خوبم، چون از تصویرسازی این شعر خوشم اومد گذاشتمش. نگران نباشین ;)

درباره من

سارایی هستم که قبلا تارا میرکا بود اما از یک جایی به بعد خواست با اسم واقعی‌ش بنویسه. اینجا از فکرهام و تجربه‌های شخصیم می‌نویسم که برام مهم هستن و بهم کمک می‌کنن آدم بهتری باشم تا شاید برای شما هم مفید باشه. روانشناسی خوندم که خب از این جهت که گاهی رو نوشته‌هام اثر می‌ذاره خواستم بدونین :دی. به خاطر یه مشکل جسمی از ویلچر استفاده می‌کنم اما زندگی عادی خودمو دارم، انگار نه انگار! اصولا برام مهم نیست چه محدودیتایی دارم باید به جایی که می‌خوام برسم و این یه دستوره!! اگر وبلاگ من رو تو وبلاگتون لینک کردین لطفا بهم بگین. بسی مچکرم :]

برای ارتباط با من میتونید از صفحه "تماس با من" استفاده کنید.

شبکه‌های اجتماعی

FacebookTwitterInstagramGoodreadsIMDB