شادمهر

همیشه اتفاقاتی که تو زندگی میفته دست ما نیست. یا حتی بهتر ِ بگم خیلی وقتا از قدرت پیش‌بینی ما خارج ِ. چیزایی که تو واسه‌شون آمادگی نداری، و پذیرشش سخت ِ.

مثل تصمیمی که یکی دیگه می‌گیره و مستقیما رو زندگی تو تاثیر می‌ذاره. تصمیمی که مربوط به خودش و زندگی خودش ِ و مسئولیتش هم به عهده‌ی خودش ِ اما تورو هم درگیر می‌کنه.

در نگاه اول سعی می‌کنی تغییرش بدی، هزارتا بهانه میاد تو ذهنت، می‌گی انصاف نیست، فولان، بیسار…

اما بعد که عمیق‌تر نگاه می‌کنی، ناگهان متوجه می‌شی تنها کاری که باید بکنی این ِ که به تصمیمش احترام بذاری.

گاهی انجام دادن هر کاری اشتباه ِ. دخالت تو تصمیم یکی دیگه اشتباه ِ. دخالت تو مسیری که آدما واسه خودشون تعیین می‌کنن اشتباه ِ. ما که نمی‌دونیم چی واسه یکی دیگه بهتر ِ! شاید اون تصمیم، واسه خودشون بهترین باشه. چرا باید همیشه فکر کنیم ما صلاح و مصلحت آدمایی که دوستشون داریم رو بهتر تشخیص می‌دیم؟ مگه ما خداییم؟!

و در نهایت یادمون باشه ما مسئول انتخاب‌های دیگران نیستیم. ما فقط می‌تونیم نظرمون رو بگیم. می‌تونیم تلاش کنیم کمک کنیم. ولی اینکه آخر هر کسی چه تصمیمی بگیره و چه مسیری رو انتخاب کنه دست خودش ِ، چون این زندگی خودش ِ…

اما هنوز یه حق انتخاب واسه ما باقی مونده. اینکه چطوری با تصمیمی که واسه‌مون گرفته شده کنار بیایم…

همیشه یه حق انتخاب هست، همیشه، تو هر شرایطی. فقط باید پیداش کرد.

این رو یادمون بمونه…

 

پی‌نوشت: عاشق آهنگ “چه خواب‌هایی” از آلبوم جدید شادمهر شدم. عالی ِ… [دانلود]

خیلی وقت ِ که دچار خودسانسوری‌ام. بی‌پروایی‌ام به فنا رفته بود. هرچه می‌خواستم بنویسم باید احساسات چند نفر رو در نظر می‌گرفتم و بعد می‌نوشتم، که همون ‌هم گم می‌شد لابه‌لای واژه‌هایی پر از ابهام که هر کسی به نحوی برداشتی داشت ازش…

فکر می‌کنم عیدی من به شما، تو سال ۹۱، تارایی هست که بی‌سانسور براتون خواهد نگاشت.

هرکسی حس می‌کنه خوندن اینجا بهش آسیب می‌زنه، عمیقا خواهشمندم دیگه سر نزنه. برای من خیلی خیلی سخت ِ که احساسات شما رو در نظر نگیرم ولی از اول که “یادداشت‌های یک تارای بی‌پروا” رو شروع کردم، هدفم بی‌پروا نوشتن بود. اگر قرار باشه نقاب بزنم و خودم رو قایم کنم تا چیز خوشایند و همه‌پسندی از آب دربیاد در ِ اینجا رو بهتر ِ تخته کنم!

امروز، تقریبا خیلی‌ها هویت واقعی من رو می‌دونن. اسمم رو هم که تمام خواننده‌های همیشگیم می‌دونن. یک سری دوستان نزدیکم هم همیشه اینجا رو می‌خونن. چه بسا ممکن ِ کسانی هم باشن که از آشناهای من هستن و اینجا رو پیدا کردن و می‌خونن و من نمی‌دونم. یک سری احتیاط‌ها هم از این جهت بود که نکنه اینجا فیـ.لـ.طر شه. اما دیگه هیچ‌کدوم برام مهم نیست. دیگه بسه. خسته شدم از سانسور کردن خودم…

 

پی‌نوشت:

۱- دوستان نزدیک و نسبتا نزدیک دنیای واقعی، لطفا هرگز درباره‌ی مسائلی که من اینجا می‌نویسم و خودم شخصا براتون تعریف نکردم ازم چیزی نپرسین. اگر بخوام چیز بیشتری بدونین خودم براتون تعریف می‌کنم! مرسی…

۲- قصد داشتم آرشیو وبلاگ قبلی رو جزء آرشیو بذارم اما بعد تصمیم گرفتم یه سری پست‌ها رو با ذکر تاریخ، به عنوان پست جدید بذارم.

۳- از سانسورشکنی‌های من فعلا این آهنگ رو داشته باشین، تا بعد بیام بنویسم براتون… :دی

حالم عوض می‌شه / شادمهر [دانلود]

۴- راستی سال نو مبارک. خیلی دوستتون دارم بچه‌ها. :x

درباره من

سارایی هستم که قبلا تارا میرکا بود اما از یک جایی به بعد خواست با اسم واقعی‌ش بنویسه. اینجا از فکرهام و تجربه‌های شخصیم می‌نویسم که برام مهم هستن و بهم کمک می‌کنن آدم بهتری باشم تا شاید برای شما هم مفید باشه. روانشناسی خوندم که خب از این جهت که گاهی رو نوشته‌هام اثر می‌ذاره خواستم بدونین :دی. به خاطر یه مشکل جسمی از ویلچر استفاده می‌کنم اما زندگی عادی خودمو دارم، انگار نه انگار! اصولا برام مهم نیست چه محدودیتایی دارم باید به جایی که می‌خوام برسم و این یه دستوره!! اگر وبلاگ من رو تو وبلاگتون لینک کردین لطفا بهم بگین. بسی مچکرم :]

برای ارتباط با من میتونید از صفحه "تماس با من" استفاده کنید.

شبکه‌های اجتماعی

FacebookTwitterInstagramGoodreadsIMDB