تنفس
برای سکوت باید راه بروزی جست. نباید آنقدر خفهاش کرد که بغضی شود مهمان گلویت…
سکوتت را، یا فریاد کن، یا اگر نمیشود، نمیتوانی، چون کودکی درونت، برایش حل و فصل کن موضوع را. توضیح بده. نه با عقلت، نه، با دلت. بگذار بفهمد حقیقت چیست و بار و بندیلش را جمع کند! وقت رفتن است دیگر.
نگذار گلویت آشیانهی دنیایی اتفاق ناتمام و حرف ناگفته باشد.
تمامش کن.
بگذار نفسی تازه کنی…
پینوشت: این برف و حال و هوای زمستونی وبلاگم رو دوست دارم. به شما چه حسی میده؟ در مورد عکس پشت صفحه نظرتون چیه؟ این بهتره یا همون آبی ساده؟ *ممنون از آرش عزیز بابت این تغییرات…