استرس

این روزها، روزهای خوبی ِ. دوران جدیدی از زندگیم شروع شده که سرشار از احساس مفید بودن ِ. دقایقم رو با کارهایی پر می‌کنم که خیلی وقت بود دوست داشتم انجام بدم. یک جورهایی به قول خواجه‌امیری “درگیر آرامشم”.

آدم‌ها ممکن ِ خیلی چیزا داشته باشن یا خیلی چیزا نداشته باشن، اما چی باعث میشه گاهی “دارا” ناراضی باشه و “ندار” راضی؟

بذارین منظورم رو از “رضایت” توضیح بدم. یه وقتی فرد می‌گه من از زندگیم راضی‌ام و این به معنای قانع بودن ِ. یعنی طرف به همین زندگی کنونیش قانع ِ و لزومی نمی‌بینه باز هم به سمت کمال و بهبود حرکت کنه. اما معنای دوم “رضایت” این ِ که در عین لذت بردن از اونچه که اکنون هست، بدون استرس و ترس به سمت بهتر شدن گام برمی‌داره. منظور من هم همین معنای دوم هست…

به نظر من کسی می‌تونه از خودش راضی باشه که به قول راجرز، روانشناس انسان‌گرا و پدیدارشناس، تمام تجارب خوب و بدش رو بپذیره و باز هم خودش رو دوست داشته باشه. کسی که برای دوست داشتن خودش شرط بذاره، همیشه تو اضطراب و وحشت زندگی می‌کنه. چرا؟ چون اگر هر کدوم از اون شرط‌ها نقض بشه، فرد احساس بی‌ارزشی می‌کنه و به نظرش کل وجودش در معرض از هم پاشیدن قرار گرفته. اما کسی که در عین تلاش برای بهتر شدن، خودش رو در هر شرایطی بپذیره و دوست داشته باشه، دیگه نمی‌گه اشتباه کردم، دیگه حسرت نمی‌خوره و کل زندگیش به آه کشیدن واسه نداشته‌هاش سپری نمی‌شه. چنین فردی، هر اتفاقی رو یه تجربه‌ی جدید می‌بینه که می‌تونه بهش تو مسیر کمال کمک کنه، اون رو پخته‌تر و عمیق‌تر کنه، و حتی، خیلی جاها حکم نقشه‌ی راه رو داشته باشه براش.

خانوم‌ها وقتی به روزهای قرمز تقویمشون نزدیک می‌‌شن، یه سری تغییرات فیزیولوژیکی-روانی رو باید متحمل شن. اکثرا بهانه‌گیر، حساس و بی‌حوصله می‌شن، احساس خستگی می‌کنن، بعضی‌ها بداخلاق می‌شن و بعضی ناآروم. [این سه تا مثال رو از این سایت بخونین (کلیک)]

این شرایط وقتی بدتر می‌شه که به این تغییرات هورمونی و فیزیولوژیکی، محیط و مسائل زندگی استرس‌زا هم اضافه بشه! اون وقته که دیگه یه فشار واقعا مضاعف رو ایجاد می‌کنه و یه خانوم احساس می‌کنه اوضاع زندگی از کنترلش خارج شده.

خود ِ این تغییرات هورمونی، خیلی وقتا کنترل و کنار اومدن باهاش از عهده‌ی خیلی‌ها خارج ِ؛ مخصوصا کسانی که درد جسمی زیادی رو تحمل می‌کنن. بعضیا رو می‌شناسم که حتی کارشون به بستری شدن تو بیمارستان می‌رسه!! اما یه عده اگر محیطشون آروم باشه، کسی رو داشته باشن که درکشون کنه و بدونه که اگر الان داره یه حرف غیرمنطقی می‌زنه معنیش این نیست که بی‌منطق ِ، با تغییرات خلق و خوی پارتنرش اون هم رفتارشو ملایم‌تر کنه، بدونه که طرفش الان از نظر عاطفی خیلی بیشتر از هر زمان دیگه‌ای بهش نیاز داره، حمایتش کنه، ضعف نشون دادنش رو به پای ضعیف بودنش نذاره و . . . خیلی خوب با این تغییرات فیزیولوژیکی کنار میان. حتی شاید تاثیر زیادی هم روی اخلاقشون نذاره.

البته عده‌ای هم هستن که خودشون وضعیتشون رو کنترل می‌کنن و به خودشون متکی‌ان. این خیلی هم عالی ِ، اما خب از طرفی تعداد این افراد خیلی کم ِ و از طرف دیگه یه جاهایی یه روزایی اون کنترل از دستشون خارج می‌شه.

چیزی که می‌خوام بگم این ِ که چرا تو یه رابطه سعی نکنیم شرایط همدیگه رو درک کنیم؟ مثلا اگر می‌بینین پارتنرتون به عواطف شما نیاز داره، چرا تصور کنین که مایه گذاشتن واسه‌ش از مردونگی شما کم می‌کنه یا به اصطلاح لوس می‌شه؟ من فکر می‌کنم همین “با سیاست رفتار کردن”ِ که به رابطه آسیب می‌زنه، نه صداقت و عشق.

چرا همیشه انتظار داشته باشیم طرفمون پرفکت و کامل و منطقی رفتار کنه؟ اونم گاهی شرایط روحی خوبی نداره. گاهی هم هورمون‌ها تا حد زیادی قدرت رو ازش می‌گیرن [جالب ِ بدونین که نشانگان قاعدگی به اندازه‌ای تو بعضیا شدید ِ که تو طبقه‌بندی جدید مشکلات پزشکی به رسمیت شناخته شده و اصطلاح سندرم ملال پیش از قاعدگی به عنوان تشخیص مطرح می‌شه]. یادمون باشه اینکه یه نفر تو یه موقعیت یه جور خاص رفتار کرد، نباید به پای شخصیتش به طور کلی گذاشته بشه.

نکته بعدی اینکه این تجربه برای هرکس یه جوری اتفاق میفته و هرگز تجارب مثلا دوست‌دختر قبلیتون رو به نفر بعد تعمیم ندین! هر خانومی اینو یه جور تجربه می‌کنه که منحصر به خودش ِ.

در آخر هم یه صحبتی دارم رو به خانوما: نمی‌دونم چرا بعضیا اینکه به طرفشون بگن “نزدیک به پریودم هستم” رو این‌قدر چیز بدی می‌دونن! طرفتون که علم غیب نداره بفهمه شما تو وضعیت خاصی هستین. اینم یکی دیگه از تابوهای مسخره‌س. با توضیح دادن به پارتنرتون اون درک بهتری نسبت به قضیه پیدا می‌کنه و دلیل رفتار شما براش قابل درک می‌شه. یادتون باشه آقایون تو درک علایم غیرمستقیم خیلی ضعیفن و همیشه به توضیحات شما نیازمند…!

دوست دارم نظراتتون رو بشنوم و تو تجاربتون رو شریک بشم…خانوما [اگر دوست داشتین از اسم مستعار استفاده کنین] از تجاربشون و نحوه‌ای که براشون اتفاق میفته، نوع برخورد طرف مقابلشون و اینکه اون واکنش چه تاثیری روی رابطه داشته بگن و آقایون از اینکه واسه پارتنرشون چه‌جوری اتفاق میفته، نحوه‌ی برخوردشون و اثری که رفتار اونا روی طرف مقابلشون داره.

درباره من

سارایی هستم که قبلا تارا میرکا بود اما از یک جایی به بعد خواست با اسم واقعی‌ش بنویسه. اینجا از فکرهام و تجربه‌های شخصیم می‌نویسم که برام مهم هستن و بهم کمک می‌کنن آدم بهتری باشم تا شاید برای شما هم مفید باشه. روانشناسی خوندم که خب از این جهت که گاهی رو نوشته‌هام اثر می‌ذاره خواستم بدونین :دی. به خاطر یه مشکل جسمی از ویلچر استفاده می‌کنم اما زندگی عادی خودمو دارم، انگار نه انگار! اصولا برام مهم نیست چه محدودیتایی دارم باید به جایی که می‌خوام برسم و این یه دستوره!! اگر وبلاگ من رو تو وبلاگتون لینک کردین لطفا بهم بگین. بسی مچکرم :]

برای ارتباط با من میتونید از صفحه "تماس با من" استفاده کنید.

شبکه‌های اجتماعی

FacebookTwitterInstagramGoodreadsIMDB