آه کشیدن

این روزها، روزهای خوبی ِ. دوران جدیدی از زندگیم شروع شده که سرشار از احساس مفید بودن ِ. دقایقم رو با کارهایی پر می‌کنم که خیلی وقت بود دوست داشتم انجام بدم. یک جورهایی به قول خواجه‌امیری “درگیر آرامشم”.

آدم‌ها ممکن ِ خیلی چیزا داشته باشن یا خیلی چیزا نداشته باشن، اما چی باعث میشه گاهی “دارا” ناراضی باشه و “ندار” راضی؟

بذارین منظورم رو از “رضایت” توضیح بدم. یه وقتی فرد می‌گه من از زندگیم راضی‌ام و این به معنای قانع بودن ِ. یعنی طرف به همین زندگی کنونیش قانع ِ و لزومی نمی‌بینه باز هم به سمت کمال و بهبود حرکت کنه. اما معنای دوم “رضایت” این ِ که در عین لذت بردن از اونچه که اکنون هست، بدون استرس و ترس به سمت بهتر شدن گام برمی‌داره. منظور من هم همین معنای دوم هست…

به نظر من کسی می‌تونه از خودش راضی باشه که به قول راجرز، روانشناس انسان‌گرا و پدیدارشناس، تمام تجارب خوب و بدش رو بپذیره و باز هم خودش رو دوست داشته باشه. کسی که برای دوست داشتن خودش شرط بذاره، همیشه تو اضطراب و وحشت زندگی می‌کنه. چرا؟ چون اگر هر کدوم از اون شرط‌ها نقض بشه، فرد احساس بی‌ارزشی می‌کنه و به نظرش کل وجودش در معرض از هم پاشیدن قرار گرفته. اما کسی که در عین تلاش برای بهتر شدن، خودش رو در هر شرایطی بپذیره و دوست داشته باشه، دیگه نمی‌گه اشتباه کردم، دیگه حسرت نمی‌خوره و کل زندگیش به آه کشیدن واسه نداشته‌هاش سپری نمی‌شه. چنین فردی، هر اتفاقی رو یه تجربه‌ی جدید می‌بینه که می‌تونه بهش تو مسیر کمال کمک کنه، اون رو پخته‌تر و عمیق‌تر کنه، و حتی، خیلی جاها حکم نقشه‌ی راه رو داشته باشه براش.

درباره من

سارایی هستم که قبلا تارا میرکا بود اما از یک جایی به بعد خواست با اسم واقعی‌ش بنویسه. اینجا از فکرهام و تجربه‌های شخصیم می‌نویسم که برام مهم هستن و بهم کمک می‌کنن آدم بهتری باشم تا شاید برای شما هم مفید باشه. روانشناسی خوندم که خب از این جهت که گاهی رو نوشته‌هام اثر می‌ذاره خواستم بدونین :دی. به خاطر یه مشکل جسمی از ویلچر استفاده می‌کنم اما زندگی عادی خودمو دارم، انگار نه انگار! اصولا برام مهم نیست چه محدودیتایی دارم باید به جایی که می‌خوام برسم و این یه دستوره!! اگر وبلاگ من رو تو وبلاگتون لینک کردین لطفا بهم بگین. بسی مچکرم :]

برای ارتباط با من میتونید از صفحه "تماس با من" استفاده کنید.

شبکه‌های اجتماعی

FacebookTwitterInstagramGoodreadsIMDB