یادداشت‌های یک سارای بی‌پروا

واسه پست قبل، یه کامنت داشتم با این مضمون:

“گل زرد و عشق را با هم سر سازگاری نیست . . .”

بدبینی ایشون خیلی توجهم رو جلب کرد و عمیقا لبخند زدم… :)

جوابی که خواستم بدم رو این‌قدر دوست داشتم که حیفم اومد به کامنت‌دونی محدود شه:

نه عشق برای من به رنگ سرخ ِ و نه نفرت به رنگ زرد. عشق سفید ِ و حتی از نظر رنگ‌شناسی، سفید ترکیبی از تمامی رنگ‌هاست! و از اون‌جایی که نفرت تو روح و قلب من نمی‌گنجه، فقط عشق می‌مونه و هر رنگی که ادراک ما بتونه تشخیصش بده…

به امید روزی که ذهنمون رو از هر محدودیتی رها کنیم.

آمین

هیچ چکیده‌ای موجود نیست زیرا‌این یک نوشته حفاظت شده است.

آخرش وقتی کسی رو از دست می‌دی، همه شمع‌ها همه دعاها، نمی‌تونن این حقیقت رو عوض کنن که تنها چیزی که برات مونده، یه سوراخ و خلأ بزرگ تو زندگیته ، که قبلا یه نفر که بهش اهمیت میدادی اونو پر می‌کرده…

Empty bench

*برگرفته از سریال خاطرات یک خون آشام (The vampire diaries)

درباره من

سارایی هستم که قبلا تارا میرکا بود اما از یک جایی به بعد خواست با اسم واقعی‌ش بنویسه. اینجا از فکرهام و تجربه‌های شخصیم می‌نویسم که برام مهم هستن و بهم کمک می‌کنن آدم بهتری باشم تا شاید برای شما هم مفید باشه. روانشناسی خوندم که خب از این جهت که گاهی رو نوشته‌هام اثر می‌ذاره خواستم بدونین :دی. به خاطر یه مشکل جسمی از ویلچر استفاده می‌کنم اما زندگی عادی خودمو دارم، انگار نه انگار! اصولا برام مهم نیست چه محدودیتایی دارم باید به جایی که می‌خوام برسم و این یه دستوره!! اگر وبلاگ من رو تو وبلاگتون لینک کردین لطفا بهم بگین. بسی مچکرم :]

برای ارتباط با من میتونید از صفحه "تماس با من" استفاده کنید.

شبکه‌های اجتماعی

FacebookTwitterInstagramGoodreadsIMDB