یادداشت‌های یک سارای بی‌پروا

از اون دسته آدم‌های از ازدواج گریزون بودم که حتی در برابرش یه سپر دفاعی هم محض اطمینان داشتم که نکنه یه وخ جذابیت مراسم رومانتیک “ویل یو مری می” و رد و بدل شدن حلقه سر سوزن هوش و عقلم رو ببره و دلم بخواد تجربه‌ش کنم! مواقع اندکی هم که مقدار خفیفی احساساتی می‌شدم به خودم تذکر می‌دادم خر نشی یه وخ، و از کنارش به راحتی و دلچسبی ِ نوشابه خوردن گذر می‌کردم!

جوری بودم که اصول و لزوم امضا کردن تو یه دفتر واسه متاهل به شمار اومدن از توان درک قوه‌ی عقلانیم خارج بود و علامت سوالی تو ذهنم بولد می‌شد حاوی این مفهوم که آدم می‌بایست خودش تکلیفش رو با خودش روشن کنه، نه تکلیفش رو با یه سری کاغذ پاره!

این شد که ذهنم نمی‌پذیرفت منطق ِ خوندن یه سری جمله و امضا توی یه دفتر، حاکی از اینکه بدونن صاحاب داری و چپ نگات نکنن! که صد البته از اونجایی که سیر پیشرفت فرهنگمون گوش فلک رو کر کرده، وقتی این عه ریلشن شیپ باشی گویا واسه یه عده جذاب‌تر هم می‌شی!! اعتقادم این بود که این رفتار خود آدم هست که تعیین می‌کنه متاهلی یا مجرد، تو رابطه هستی آیا یا نه…

به تجربه اما دریافتم که عقاید زیبا و بسیار شیک من، به درد همون مدینه‌ی فاضله‌ای می‌خوره که به ذهن خدا نرسیده به سیستم بشریت اضافه‌ش کنه و فقط بهتره بندازمش تو صندوق پیشنهادات، برای ورژن بعدی دنیا! باشد که مثمر ِ ثمر باشد!

حالا، عقاید ِ تعدیل شده‌م همونی هست که قبلا بود، ولی… ولی به قول رضا یزدانی: “آدم یه جاهایی رو مجبوره!”

درباره من

سارایی هستم که قبلا تارا میرکا بود اما از یک جایی به بعد خواست با اسم واقعی‌ش بنویسه. اینجا از فکرهام و تجربه‌های شخصیم می‌نویسم که برام مهم هستن و بهم کمک می‌کنن آدم بهتری باشم تا شاید برای شما هم مفید باشه. روانشناسی خوندم که خب از این جهت که گاهی رو نوشته‌هام اثر می‌ذاره خواستم بدونین :دی. به خاطر یه مشکل جسمی از ویلچر استفاده می‌کنم اما زندگی عادی خودمو دارم، انگار نه انگار! اصولا برام مهم نیست چه محدودیتایی دارم باید به جایی که می‌خوام برسم و این یه دستوره!! اگر وبلاگ من رو تو وبلاگتون لینک کردین لطفا بهم بگین. بسی مچکرم :]

برای ارتباط با من میتونید از صفحه "تماس با من" استفاده کنید.

شبکه‌های اجتماعی

FacebookTwitterInstagramGoodreadsIMDB