یادداشت‌های یک سارای بی‌پروا

والت: راز، آدم‌ها رو از هم دور می‌کنه. تجربه کردم که می‌گم باور کن! تموم کارایی کارایی که کردی، بخشی از وجودته، و…
منظورم اینه که اگه بخوای که بقیه عمرت رو باهاش بگذرونی، پس باید تصمیم بگیری که چه‌قدر از رازهات رو می تونی باهاش در میون بذاری.

سریال #Breaking_Bad
فصل پنجم – قسمت سوم
دقیقه ۲۷:۴۱

اگر نتونستی مهم‌ترین رازهایی که رو شونه‌هات سنگینی می‌کنه رو بهش بگی، اون رابطه از پای‌بست ویرانه! چون هیچ‌وقت نمی‌شه اون صمیمیت و احساس نزدیکی و آرامش که همه عمر دنبالش بودی رو، کنارش تجربه کنی…

وقتی به خدا نزدیک‌ترم، وقتی می‌رم سراغش، وقتی نیایشش می‌کنم و باهاش گپ می‌زنم حالم خیلی خوب‌تره. آروم می‌گیره ذهن سرکش و درگیر و عصیان‌گرم.
دور شدن از خدا، واسه روحم، واسه دلم خوب نیست، جواب نمی‌ده. تجربه اینو بهم ثابت کرده.
این روزها، سرشار از آرامشم، لبریز از لبخند :)

عشق یعنی…
از حرف زدن باهاش، از بودنش، از به یاد آوردنش مست و پاتیل شی!

من برف رو خیلی دوست دارم، ولی عاشق بارونم…
واسه من یه حس طراوت و تازه شدنی تو بارون هست که لذت‌بخش‌تر از سکوت و سکون و آرامش برفه. از اون گذشته، صدای بارون، خودش آرامش‌بخش‌ترین ترانه‌ی دنیاست…!
باز، بارونه بارونه… و همین امروز رو لذت‌بخش می‌سازه!

یه لحظه‌هایی هست که وقتی رو می‌کنی سمت خدا، خلوتتو به هم می‌زنی تا باهاش خلوت کنی، تو یه سکوت سرد فرو می‌ری و از ذهنت می‌گذره: دیگه حرفی می‌مونه؟
و باز… سکوت می‌کنی…

درباره من

سارایی هستم که قبلا تارا میرکا بود اما از یک جایی به بعد خواست با اسم واقعی‌ش بنویسه. اینجا از فکرهام و تجربه‌های شخصیم می‌نویسم که برام مهم هستن و بهم کمک می‌کنن آدم بهتری باشم تا شاید برای شما هم مفید باشه. روانشناسی خوندم که خب از این جهت که گاهی رو نوشته‌هام اثر می‌ذاره خواستم بدونین :دی. به خاطر یه مشکل جسمی از ویلچر استفاده می‌کنم اما زندگی عادی خودمو دارم، انگار نه انگار! اصولا برام مهم نیست چه محدودیتایی دارم باید به جایی که می‌خوام برسم و این یه دستوره!! اگر وبلاگ من رو تو وبلاگتون لینک کردین لطفا بهم بگین. بسی مچکرم :]

برای ارتباط با من میتونید از صفحه "تماس با من" استفاده کنید.

شبکه‌های اجتماعی

FacebookTwitterInstagramGoodreadsIMDB