عاشقانهها
عشق یعنی…
از حرف زدن باهاش، از بودنش، از به یاد آوردنش مست و پاتیل شی!
عشق یعنی…
وقتی هست خوشحالتری!
داشتیم کارامونو میکردیم که یه هو حس کردم شیکم ِ صابون خوردهم غذا میخواد. دوان دوان رفتم پیشش غرغروارانه گفتم وای چهقد گشنمه!، که بشنوم عه بیا غذا بخوریم اما شنیدم عه برو غذا بخور. یه لحظه ساکت شدم. کرک و پر شوق و ذوقم ریخت. گفتم خب. رنجیدم به همین سادگی.
دو سه ساعت گذشت. کاراش که تموم شد بهش گفتم من ازت دلخورم. مساله پیچیدهای نبود اما یاد گرفته بودم وقتی دلخوری هرچند کوچیک و پیش پا افتادهای تو قلبت لونه کرد، وقتی حرفات عادت کردن به ناگفته موندن، برگریزان اون رابطه شروع میشه! گفت به خاطر شام؟ و خندید و به خودش افتخار کرد که چه باهوشه! با حرص نگاش کردم. گفت ببخشمش. خندیدم و باز آرامش، رخنه کرد تو تمام وجودم.
وقتی در مورد مسائل رابطه حرف بزنیم، خیلی چیزا به راحتی قابل حل شدنه. وقتی به هر دلخوری اهمیت بدیم، وقتی طرف مقابل بلد باشه برای احساسات عشقش ارزش قائل باشه، لازم نیست حرفامونو تو خودمون بریزیم. و وقتی طرفین به حدی از بلوغ فکری رسیده باشن که برای چیز هرچند کوچیک و بیاهمیتی که خاطر کسی که دوستش دارن رو آزرده، عذرخواهی کنن، اون وقته که رابطه رشد میکنه…
عشق یعنی…
وقتی خودتم حوصله خودتو نداری اون حوصلهتو داشته باشه.
زمین میلرزه و اینجا
یکی بی ترس خوابیده
تو عشق تو یه چیزی هست
که آرامش به من میده…
عصار زمزمه وار ادامه میده:
ببین راه فرارم رو
خودم از هر طرف بستم
از این لحظه به بعد هرجا
که تو هستی منم هستم
و من، مست بی شراب، پرت میشم تو خاطره ها.
به این فکر می کنم، لازمه که آدم تو رابطهش یه آهنگایی باشن که حکم نوستالژی رو براش داشته باشه…
سهم من – عصار [دانلود]