شخصینوشتها
به کف دستم نگاه می کنم، یه عالمه خط های پیچ در پیچ می بینم… نمی دونم اولین بار کی بهم گفت زندگی خیلی پر پیچ و خمی خواهی داشت، من کف دست هیچ کس رو ندیدم اینقدر خط خطی (!) باشه! و این حرف تو ذهن من موند… حالا که به گذشته نگاهی میندازم می بینم پر بیراه هم نمی گفت. خیلی سختی کشیدم ولی ارزشش رو داشته… گاهی یه لحظه هایی بوده که خورد شدم ولی باز ایستادم، باز مقاومت باز جنگ ناتموم…
زندگی یادم داده فقط به خودم تکیه کنم، فقط رو خودم حساب کنم، هرچه قدر هم آدمای زیادی دور و برم باشن آینده م رو با کسی تصور نکنم… یاد گرفتم سکوت بهترین جوابه! یاد گرفتم از کسی توقع و انتظاری نداشته باشم.
مشکل اما وقتی پیش میاد که گاهی یادم میره، ذهنم دستور میده فراموش کن و ویــــــــــژ! همه چی فراموش میشه! هرچند برای دقایق و ثانیه های کوتاهی باشه، همون لحظه ها عذاب آور میشه…
از آرشیو پرشینبلاگ یازدهم تیر ماه ۸۸
از آرشیو پرشین بلاگ تیر ماه ۸۸
به کف دستم نگاه می کنم، یه عالمه خط های پیچ در پیچ می بینم… نمی دونم اولین بار کی بهم گفت زندگی خیلی پر پیچ و خمی خواهی داشت، من کف دست هیچ کس رو ندیدم اینقدر خط خطی (!) باشه! و این حرف تو ذهن من موند… حالا که به گذشته نگاهی میندازم می بینم پر بیراه هم نمی گفت. خیلی سختی کشیدم ولی ارزشش رو داشته… گاهی یه لحظه هایی بوده که خورد شدم ولی باز ایستادم، باز مقاومت باز جنگ ناتموم…
زندگی یادم داده فقط به خودم تکیه کنم، فقط رو خودم حساب کنم، هرچه قدر هم آدمای زیادی دور و برم باشن آینده م رو با کسی تصور نکنم… یاد گرفتم سکوت بهترین جوابه! یاد گرفتم از کسی توقع و انتظاری نداشته باشم.
مشکل اما وقتی پیش میاد که گاهی یادم میره، ذهنم دستور میده فراموش کن و ویــــــــــژ! همه چی فراموش میشه! هرچند برای دقایق و ثانیه های کوتاهی باشه، همون لحظه ها عذاب آور میشه…