بدون شرح
از آرشیو
“حالا تو هی بیا و بگو
زن باید سنگین و رنگین باشد
باید بیایند و منتت را بکشند
اما من می گویم
زن اگر زن باشد
باید بشود روی عاشقیش حساب کرد
که عاشقی کردن بلد باشد
که جا نزند، جا نماند، جا نگذارد
و هی فکر نکند به یاوه هایی که عمری در گوشش خواندند
من می گویم
زن اگر زن باشد
از دوستت دارم گفتن ها نمی ترسد
اما تو می گویی
خوش به حال زنی که عاشق مردی نباشد
بگذار دنبالت بدوند
ولی نمی فهمم اینکه در موردش می گویی زندگیست یا مسابقه اسب دوانی….؟”
حرف دل من بود از زبان پیج حرفهای دلتنگی
… از اولش از همون وقتا که لب جوی آب میشستم و تو خودم غرق میشدم، وقتایی که پدرم میومد میگف اینجا چی کار میکنی؟ واقعا اونجا چه کاری به جز فکر میتونستم بکنم؟ اصن من چرا اونقد فکر میکردم؟ بچگی و بیخبری من کجا رفته بود؟
این پیرمردی که تو این عکس نشسته و لبخند زورکیش پشت ریش سفیدش محو شده و اینطوری زل زده به من کی این شکلی شد؟ بچگیش کی رفت و پیریش کی اومد؟
ولم کنن، میرم همون جوی آبو پیدا میکنم و پاهامو توش آویزون میکنم و میرم تو فکر. فکر، فکر…
بیوگرافیمو نوشتم، خیلی جاهاش سخت بود. حرفم نمیومد. تعریفم خشکیده بود جاش اشک بود. همون اشکی که خیلیا برا جوشیدنش دعوام میکنن. درد بود. دردی که میره وسط لبخند عکسم جا خوش میکنه…
گاهی میخواستم سینهمو بشکافم و همه چیزو بریزم بیرون و راحت بشم. راستش اصلا به این نیت شروع کرده بودم. از حمل این دل سنگین خسته شده بودم. اما نشد. نمیشه. قصهم تموم شده ولی من نتونستم تموم حرفامو بزنم. نشد دیگه. تا زندگی منو زندگی نکرده باشی، نمیتونی بدونی نشد و نمیشه یعنی چی. زندگی من. من. پرویز. من. پرویز. من. پرویز پرستویی…
دکلمه من – پرویز پرستویی [لینک دانلود و خرید قانونی]
سیمین دانشور عزیزم میگوید:
«من زنم و به همان اندازه از هوا سهم میبرم که ریههای تو!
قوسهای بدنم بیشتر از افکارم به چشم میآید.
تأسفبار است که باید لباسهایم را به میزان ایمان تو تنظیم کنم!»
انگار که داغ دلم تازه شده باشد، غرق در احساس تأسفی میشوم که سالها با من همراه بوده است…
حرفها زیادن، ناگفتنیها زیادتر!
همونجا که سیاوش قمیشی عزیزم میگه:
زیر و رو شو دنیا رو زیر و زبر کن با خودت
وقتی میبینی خودت داره کلافهت میکنه
از خودت پاشو، خودت باشو سفر کن با خودت
سیاوش قمیشی – تردید [دانلود]
والت: راز، آدمها رو از هم دور میکنه. تجربه کردم که میگم باور کن! تموم کارایی کارایی که کردی، بخشی از وجودته، و…
منظورم اینه که اگه بخوای که بقیه عمرت رو باهاش بگذرونی، پس باید تصمیم بگیری که چهقدر از رازهات رو می تونی باهاش در میون بذاری.
سریال #Breaking_Bad
فصل پنجم – قسمت سوم
دقیقه ۲۷:۴۱
اگر نتونستی مهمترین رازهایی که رو شونههات سنگینی میکنه رو بهش بگی، اون رابطه از پایبست ویرانه! چون هیچوقت نمیشه اون صمیمیت و احساس نزدیکی و آرامش که همه عمر دنبالش بودی رو، کنارش تجربه کنی…