بدون شرح

اون کسی که بخواد موقتا تنهایی‌هاتو پر کنه،

واسه تنها نبودن تو کنارت نیس،

واسه تنها نبودن خودش ه…!

به تنهایی ِ کسی، صرفا برای تنها نبودن خودتان نزدیک نشوید!!

وقتی می‌تونی زندگی رو مثل یه فنجون قهوه‌ی داغ مزه کنی و لذت ببری، که بتونی زمزمه کنی:

“یک عاشقانه‌ی آرام”…

خیلی وقت ِ که دچار خودسانسوری‌ام. بی‌پروایی‌ام به فنا رفته بود. هرچه می‌خواستم بنویسم باید احساسات چند نفر رو در نظر می‌گرفتم و بعد می‌نوشتم، که همون ‌هم گم می‌شد لابه‌لای واژه‌هایی پر از ابهام که هر کسی به نحوی برداشتی داشت ازش…

فکر می‌کنم عیدی من به شما، تو سال ۹۱، تارایی هست که بی‌سانسور براتون خواهد نگاشت.

هرکسی حس می‌کنه خوندن اینجا بهش آسیب می‌زنه، عمیقا خواهشمندم دیگه سر نزنه. برای من خیلی خیلی سخت ِ که احساسات شما رو در نظر نگیرم ولی از اول که “یادداشت‌های یک تارای بی‌پروا” رو شروع کردم، هدفم بی‌پروا نوشتن بود. اگر قرار باشه نقاب بزنم و خودم رو قایم کنم تا چیز خوشایند و همه‌پسندی از آب دربیاد در ِ اینجا رو بهتر ِ تخته کنم!

امروز، تقریبا خیلی‌ها هویت واقعی من رو می‌دونن. اسمم رو هم که تمام خواننده‌های همیشگیم می‌دونن. یک سری دوستان نزدیکم هم همیشه اینجا رو می‌خونن. چه بسا ممکن ِ کسانی هم باشن که از آشناهای من هستن و اینجا رو پیدا کردن و می‌خونن و من نمی‌دونم. یک سری احتیاط‌ها هم از این جهت بود که نکنه اینجا فیـ.لـ.طر شه. اما دیگه هیچ‌کدوم برام مهم نیست. دیگه بسه. خسته شدم از سانسور کردن خودم…

 

پی‌نوشت:

۱- دوستان نزدیک و نسبتا نزدیک دنیای واقعی، لطفا هرگز درباره‌ی مسائلی که من اینجا می‌نویسم و خودم شخصا براتون تعریف نکردم ازم چیزی نپرسین. اگر بخوام چیز بیشتری بدونین خودم براتون تعریف می‌کنم! مرسی…

۲- قصد داشتم آرشیو وبلاگ قبلی رو جزء آرشیو بذارم اما بعد تصمیم گرفتم یه سری پست‌ها رو با ذکر تاریخ، به عنوان پست جدید بذارم.

۳- از سانسورشکنی‌های من فعلا این آهنگ رو داشته باشین، تا بعد بیام بنویسم براتون… :دی

حالم عوض می‌شه / شادمهر [دانلود]

۴- راستی سال نو مبارک. خیلی دوستتون دارم بچه‌ها. :x

به خودم می‌گم “پاشو خودت رو جمع و جور کن ببینم! بیست روز دیگه کنکور داری، قبلش هم که درست نخوندی. با روزی سه چار ساعت هم کسی قبول نمی‌شه! تو سخت‌تر از اینا رو هم پشت سر گذاشتی و همیشه قوی بودی. این بیست روز رو دل بده به درس و با اینکه احتمال قبولیت کم‌ه، حداقل تلاشتو بکن!”

راستش الان پشیمونم که درس نخوندم، ولی واقعا شرایطم جوری نبود که بتونم روش تمرکز کنم. مهم نیست. امسال هم نشد سال بعد.

تا بیست و هشتم بهمن، شما رو به ایزد منان ِ سادیسممون می‌سپارم. باشد که رستگار شوید. :)

واسه‌م دعا کنین و انرژی مثبت بفرستین…

 

اشک من ، آب
چشمم ، آسیاب
و تو گندم زاری
در انتظار ،
تا آبها
از آسیاب
بیفتد ….

 

* آرش منتظری

 

بعدنوشت: بچه‌ها من خوبم، چون از تصویرسازی این شعر خوشم اومد گذاشتمش. نگران نباشین ;)

درباره من

سارایی هستم که قبلا تارا میرکا بود اما از یک جایی به بعد خواست با اسم واقعی‌ش بنویسه. اینجا از فکرهام و تجربه‌های شخصیم می‌نویسم که برام مهم هستن و بهم کمک می‌کنن آدم بهتری باشم تا شاید برای شما هم مفید باشه. روانشناسی خوندم که خب از این جهت که گاهی رو نوشته‌هام اثر می‌ذاره خواستم بدونین :دی. به خاطر یه مشکل جسمی از ویلچر استفاده می‌کنم اما زندگی عادی خودمو دارم، انگار نه انگار! اصولا برام مهم نیست چه محدودیتایی دارم باید به جایی که می‌خوام برسم و این یه دستوره!! اگر وبلاگ من رو تو وبلاگتون لینک کردین لطفا بهم بگین. بسی مچکرم :]

برای ارتباط با من میتونید از صفحه "تماس با من" استفاده کنید.

شبکه‌های اجتماعی

FacebookTwitterInstagramGoodreadsIMDB