ساراکو
آیا کسی میتوانست بفهمد که دوست داشتن او چه لذتی دارد، و آدم را به چه ابدیتی نزدیک میکند؟ آدم پر میشود. جوری که نخواهد به چیزی دیگر فکر کند. نخواهد دلش برای آدم دیگری بلرزد، و هیچگاه دچار تردید نشود.
به او گفتم که عشق را باید با تمام گستردگیاش پذیرفت، تنها در جسم نمیتوان پیداش کرد، بلکه در جسم و روح و هوا. در آینه، در خواب، در نفس کشیدنها انگار به ریه میرود و آدم مدام احساس میکند که دارد بزرگ میشود.
پینوشت: سمفونی مردگان، یکی از بهترین کتابهایی که خوندم…
برای من که کاملا درست بود!
اون کسی که بخواد موقتا تنهاییهاتو پر کنه،
واسه تنها نبودن تو کنارت نیس،
واسه تنها نبودن خودش ه…!
به تنهایی ِ کسی، صرفا برای تنها نبودن خودتان نزدیک نشوید!!
میگن: از دل برود هر آنکه از دیده برفت…
اینکه از دیده برفت، معنیش این نیست که ببینیش یا نبینیش. خیلی ساده یعنی از چشمت بیفته! دیگه هر روز هم ببینیش، اونی رو نمیبینی که قبلا میدیدی!
اینکه از دل برود هم معنیش این نیست که ازش بدت بیاد یا حتی دوستش نداشته باشی. خیلی ساده یعنی دیگه واست خاص نیست!
من به این ضربالمثل واقعا اعتقاد دارم. یعنی در مورد من صدق میکنه. کسی به این آسونیا از چشمم نمیفته، اما وقتی افتاد، دیگه افتاده… دیگه مثل قبل نمیبینمش. دیگه به دلم نمیشینه. دوستش دارم. راحتم. ناراحتی تو دلم نمیمونه. راحت میگذرم و میبخشم. معاشرت میکنم. اما … اما چیزی مثل قبل نمیشه. اما دیگه به دلم نمیشینه. دیگه از چشمم افتاده و واسهم خاص نیست…
پینوشت: البته تعداد افرادی که واقعا از چشمم افتادن انگشتشمارن! کسی از چشمم میفته که به دفعات دلمو شیکونده باشه و واقعا ازش ناامید شده باشم…
خیلی وقتا مشکل ما تو زندگی این ِ که هنوز تکلیفمون با خودمون مشخص نیست!
نمیدونیم از خودمون، زندگی و مسیر پیش ِ رو، و آدمای اطرافمون چه انتظاری داریم…
بهش فکر کن، حتی بیارش رو کاغذ و با جزئیات بنویسش! فقط یادمون باشه با خودمون روراست باشیم! حساب عادتها و روزمرگیها رو از خواستههامون جدا کنیم. واسه هر چیزی که مینویسیم میخوایم، دلیل موجه داشته باشیم.
اون موقع میتونیم بفهمیم کجای زندگی خودمون وایسادیم و کجا باید بریم.
بهش فکر کن. منم فکر میکنم…
همیشه اتفاقاتی که تو زندگی میفته دست ما نیست. یا حتی بهتر ِ بگم خیلی وقتا از قدرت پیشبینی ما خارج ِ. چیزایی که تو واسهشون آمادگی نداری، و پذیرشش سخت ِ.
مثل تصمیمی که یکی دیگه میگیره و مستقیما رو زندگی تو تاثیر میذاره. تصمیمی که مربوط به خودش و زندگی خودش ِ و مسئولیتش هم به عهدهی خودش ِ اما تورو هم درگیر میکنه.
در نگاه اول سعی میکنی تغییرش بدی، هزارتا بهانه میاد تو ذهنت، میگی انصاف نیست، فولان، بیسار…
اما بعد که عمیقتر نگاه میکنی، ناگهان متوجه میشی تنها کاری که باید بکنی این ِ که به تصمیمش احترام بذاری.
گاهی انجام دادن هر کاری اشتباه ِ. دخالت تو تصمیم یکی دیگه اشتباه ِ. دخالت تو مسیری که آدما واسه خودشون تعیین میکنن اشتباه ِ. ما که نمیدونیم چی واسه یکی دیگه بهتر ِ! شاید اون تصمیم، واسه خودشون بهترین باشه. چرا باید همیشه فکر کنیم ما صلاح و مصلحت آدمایی که دوستشون داریم رو بهتر تشخیص میدیم؟ مگه ما خداییم؟!
و در نهایت یادمون باشه ما مسئول انتخابهای دیگران نیستیم. ما فقط میتونیم نظرمون رو بگیم. میتونیم تلاش کنیم کمک کنیم. ولی اینکه آخر هر کسی چه تصمیمی بگیره و چه مسیری رو انتخاب کنه دست خودش ِ، چون این زندگی خودش ِ…
اما هنوز یه حق انتخاب واسه ما باقی مونده. اینکه چطوری با تصمیمی که واسهمون گرفته شده کنار بیایم…
همیشه یه حق انتخاب هست، همیشه، تو هر شرایطی. فقط باید پیداش کرد.
این رو یادمون بمونه…
پینوشت: عاشق آهنگ “چه خوابهایی” از آلبوم جدید شادمهر شدم. عالی ِ… [دانلود]