ساراکو

آدم واسه کسی که براش “مهم” باشه همیشه وقت داره همیشه انرژی داره همیشه حوصله داره. وقتی کسی می‌گه تو برام خیلی مهمی ولی وقت نکردم زنگ بزنم، و چیزایی امثال این، جز بهانه هیچی نیست.
وقت یه چیزیه که مال خود آدمه و اون رو بر اساس اولویت چیزایی که براش مهمه تنظیم می‌کنه…‌

شبه، دوس دارم بخوابم اما همه جا هستم جز تو‌ تخت. ذهنم پره از اتفاقات یه دقیقه قبل یه ساعت قبل یه روز قبل، دو دیقه‌ بعد فردا دو روز بعد.
سعی می‌کنم خودم رو آروم آروم از فکر گذشته و آینده جدا کنم و منتقل کنم به زمان حال. جایی که الان توش هستم، درست همین لحظه و همین‌جا.
به صدای تیک‌تاک ساعت گوش می‌دم به صدای تایپم رو گوشی و به صدای نفس‌هام.
هر از گاهی لازمه تمرین کنیم که تو زمان حال زندگی کنیم چون خب واقعیت اینه که نه گذشته برمی‌گرده و نه فردا رو کسی دیده… :-)

وقتی رودروایسی می‌کنی و با دیگران برخلاف اون چیزی که توی باطنت هست رفتار می‌کنی، یعنی داری به خودم دروغ می‌گی! به نظر من علت تظاهر کردن بیشتر از اینکه این باشه که طرف مقابل بهش بربخوره، اینه که نگرانیم وجهه خوبی که از خودمون به دیگران نشون دادیم خراب بشه! و در اصل نگران در خطر افتادن منافع خودمون هستیم که اینجا همون گرفتن تایید از دیگران و احساس رضایت ناشی از این تایید گرفتنه!
من شخصا همیشه سعی می‌کنم با اطرافیانم صادق باشم و اتفاقا محبوب‌تر از افراد متظاهر هم هستم چون به اطرافیانم یاد دادم این نحوه برخورد منه و من دارم صادقانه عمل می‌کنم و یادشون دادم بپذیرن.
دیشب مهمون داشتیم و من گفتم نیاید تو اتاقم حوصله ندارم. به خودم تحمیل نکردم برم پیششون چون میدونستم انرژی مضاعفی ازم می‌گیره با شرایط خاص اون لحظه و حال و هوام خارج از توانمه و اونا هم پذیرفتن.
البته یادمون باشه، یه مرز ظریف هست بین احترام گذاشتن به خواسته‌های خود و خودخواهی. باید مواظب اون مرز بود.

تا یه جایی، تا یه سنی، آدم واسه رهگذرهایی که میان تو زندگیش و می‌رن وقت داره حوصله داره توان داره. اما از یه جایی به بعد آدم دیگه واسه مسافرهایی که طول مدت اقامتشون مشخص نیست نه وقت داره نه حوصله نه حتی انگیزه. بیشتر از اینکه هیجان‌آور باشن بورینگن حتی!
از یه جایی به بعد آدم بیشتر از هیجان، نیاز به ثبات و آرامش داره.

اونقدر مستم از بارش بارون که دلم نمیاد چراغ اتاقم رو روشن کنم. دوست دارم فضای اتاقم همینطوری غرق در اعکاس آسمون ابری باشه. و اینقدر لبریز از لذت که دلم نمیاد موزیکی روشن کنم. صدایی زیباتر از صدای بارون هم داریم مگه؟؟
مث کسی ام که یه گیلاس مشروب صد ساله دستشه و هر بار یه کم ازش رو مزه میکنه. منم با هر ثانیه از شنیدن صدای بارون جرعه جرعه مست میشم…

از صبح تا شب بی‌وقفه کار کنی به اندازه یه ذره درگیری ذهنی طاقت‌فرسا نیست…
درگیری ذهنی آدمو از پا میندازه! واسه همین باید ایمان آورد به قدرت ذهن روی جسم!
ذهنم درگیره. یه وقتایی حتی خودمم نمیدونم الان دارم به‌چی فکر می‌کنم بعد مجبور می‌شم از رضا کمک بگیرم تا بفهمم تو ذهنم چی می‌گذره!
بازار مسگرا رو دیدی؟ احتمالا نه ولی احتمالا در موردش شنیدی. ذهن من آیینه‌ای از همون بازاره الان!

تو زندگی همه ما یکی لازمه که وقتی تو تنهاترین لحظه‌های تنهاییت نشستی، دستشو بذاره رو شونه‌ت، تو برگردی نگاهش کنی و حس کنی هیچوقت تنها نبودی و نخواهی شد…

درباره من

سارایی هستم که قبلا تارا میرکا بود اما از یک جایی به بعد خواست با اسم واقعی‌ش بنویسه. اینجا از فکرهام و تجربه‌های شخصیم می‌نویسم که برام مهم هستن و بهم کمک می‌کنن آدم بهتری باشم تا شاید برای شما هم مفید باشه. روانشناسی خوندم که خب از این جهت که گاهی رو نوشته‌هام اثر می‌ذاره خواستم بدونین :دی. به خاطر یه مشکل جسمی از ویلچر استفاده می‌کنم اما زندگی عادی خودمو دارم، انگار نه انگار! اصولا برام مهم نیست چه محدودیتایی دارم باید به جایی که می‌خوام برسم و این یه دستوره!! اگر وبلاگ من رو تو وبلاگتون لینک کردین لطفا بهم بگین. بسی مچکرم :]

برای ارتباط با من میتونید از صفحه "تماس با من" استفاده کنید.

شبکه‌های اجتماعی

FacebookTwitterInstagramGoodreadsIMDB