ساراکو
میگه: تو خیلی به آدما خوشبینی.
میگم من به آدما خوشبینم تا وقتی که خلافش ثابت شه.
میگه اوهوم اما مشکل اینه که وقتی خلافش هم ثابت میشه باز دلت نمیاد باور کنی! باز توشون دنبال یه خوبی میگردی.
چیزی نمیگم. لبخند معنیداری میزنم و به فکر فرو میرم…
یکی از مشکلات خیلی از ماها اینه که واسه فرار از ترس ها، مشکلات و حوصله سر رفتنامون به رابطه پناه می بریم. انگار که رابطه رو محلی میدونیم واسه تسکین و حتی حل همه چیزایی که به نظرمون خودمون از پسش برنمیایم.
از اونجایی که رابطه رو به شکل یه معجزه می بینیم، وقتی واردش میشیم و انتظاراتمون برآورده نشد (چون اصولا رابطه یه معجزه نیست)، احساس تنهایی ها و بهانه گیری ها و جر و بحثا شروع میشه و بعد دور خودمون میچرخیم که مشکل از کجاست!
غافل از اینکه خشت اول گر نهد معمار کج، تا ثریا می رود دیوار کج!
خوبه که اول تکلیفمون با خودمون مشخص باشه، بعد پای یکی دیگه رو به زندگیمون بکشیم. چون رابطه ای که پایه و اساسش درست نباشه، نه تنها باری از دوشمون برنمیداره، بلکه به مشکلاتمون اضافه هم میکنه…
همیشه احساسم به شب این بوده که سکوت و آرامشی که در قلب شب هست، در هیچ کجای هیاهوی روز نیست…
به قول فروغ
من از کجا میآیم؟
من از کجا میآیم؟
که اینچنین به بوی شب آغشتهام؟
بعد از این همه سال وبلاگنویسی، یاد گرفتم همیشه یک آدم هایی هستن که میخوان ازت به عنوان کیسه بوکس استفاده کنن. یعنی احساس های منفی و بدشون رو سر تو خالی کنن تا به معنای واقعی کلمه خالی بشن و برای چند لحظه دچار آرامش کاذبی بشن که از لذت ناشی از ضربه زدن به دیگران نشات می گیره!
این موضوع برای من خیلی کم پیش میومد و همین باعث میشد دیر خودم رو با این جور رفتارها وفق بدم اما ۵سال زمان مناسبیه که دیگه فهمیده باشم پشت رفتارای اینچنینی چیه. قبلا فکر میکردم مشکل از منه و کلی وقت میذاشتم تا واسه طرف توضیح بدم منظور من اونی نبوده که فکر میکردی و جالب اینه که این دسته از آدما هیچوقت نظرشون تغییر نمیکنه و همیشه تهش معتقدن فقط حرف خودشون درسته! آدمی که وقت و انرژیشو در راه صدمه زدن به ما صرف میکنه اصلا ارزش توجه نداره، چه برسه به وقت گذاشتن و توضیح دادن. و این باید یادمون باشه و یادمون هم نره .
احساس تنها بودن واسه کسی که تو رابطه ست، یه زنگ خطره، یه هشدار، که فرد بدونه یه چیزی سر جاش نیست، یه چیزی درست نیست، یا حتی کل رابطه اشتباهه!
مسکن خوردن واسه دردهای جسمی و تنشی مثل سردرد، و هورمونی مثل پریود تا جایی که از حد تحمل خارج نشه یه اشتباه محضه! وقتی آدم درد داره یعنی بدنش داره هشدار میده که نیاز به استراحت داری نباید از خودت کار بکشی و ازت میخواد به خودت اهمیت بدی. وقتی ما مسکن میخوریم اون درد وجود داره فقط ما احساسش نمیکنیم! اون نیاز به استراحت و اهمیت ضروریه اما ما نادیدهش میگیریم. و درست همینجاست که به فرسودگی نزدیک میشیم! تازه هربار بدن مجبور میشه برای اینکه صداش رو به گوش ما برسونه که ای بابا، مگه با تو نیستم میگم استراحت کن؟، بیشتر تلاش کنه و فرستندههای درد بیشتری رو به سمت مغز بفرسته و در نتیجه بار بعد درد بیشتری رو احساس میکنیم!
بدن ما همیشه داره باهامون حرف میزنه، منتها به زبان نمادین. سعی کنیم با زبان بدنمون آشنا بشیم و بهش گوش بدیم.