ساراکو
خوب بودن، یعنی خوب بودن به خاطر خوب بودن؛ نه خوب بودن به خاطر خوب به نظر رسیدن…
به یاد ایتاچی، قهرمان انیمه ناروتو شیپودن
زندگی یعنی یک سار پرید
از چه دلتنگ شدی؟
یادم هست، اولین بار این شعر سهراب رو تو سریال «و خداوند عشق را آفرید»، قسمت آخر، اونجا که خورشید فهمیده بود قراره بمیره شنیدم. بدجوری به دلم نشست. عالی بود… بعد از اون بود که عاشق سهراب و شعرهاش شدم و شد مونس شبهای تنهاییم. و تنها چیزی بود که منو از هر حس منفی رها میکرد. تو دوره کارشناسی هم واسه درس فارسی عمومی، تحقیق در مورد سهراب رو انتخاب کردم و این شعر رو در آخر خوندم. اون موقع این شعر سهراب زیاد معروف نبود و حتی استاد هم اسم شعر رو پرسید.
دوست دارم شما رو هم تو زیبایی این شعر شریک کنم. پیشنهاد میکنم حتما بخونینش و اگر دوست داشتین نظرتونو در موردش برام بنویسین:
پشت کاجستان ، برف.
برف، یک دسته کلاغ.
جاده یعنی غربت.
باد، آواز، مسافر، و کمی میل به خواب.
شاخ پیچک و رسیدن، و حیاط.
من ، و دلتنگ، و این شیشه خیس.
می نویسم، و فضا.
می نویسم ، و دو دیوار ، و چندین گنجشک.
یک نفر دلتنگ است.
یک نفر می بافد.
یک نفر می شمرد.
یک نفر می خواند.
زندگی یعنی : یک سار پرید.
از چه دلتنگ شدی ؟
دلخوشی ها کم نیست : مثلا این خورشید،
کودک پس فردا،
کفتر آن هفته.
یک نفر دیشب مرد
و هنوز ، نان گندم خوب است.
و هنوز ، آب می ریزد پایین ، اسب ها می نوشند.
قطره ها در جریان،
برف بر دوش سکوت
و زمان روی ستون فقرات گل یاس.
آدم میتونه غمگین باشه و غمگین رفتار نکنه، ولی نمیتونه خوشحال باشه و خوشحال رفتار نکنه!
همیشه یه حقیقت تلخ رو به یه دروغ شیرین یا یه واقعیت خیالی ترجیح دادم. همیشه دنبال حقیقیت دوییدم بهاشم دادم.
گاهی سخت بودهها! درد کشیدم اصن. ولی لذتش مثل خوردن یه شکلات تلخ، میخزه تو پوست و استخونم.
میزان پذیرش حقیقت، یعنی امور همونطور که هست، نه اونطور که ما انتظار داریم باشه، نشوندهنده میزان صداقتیه که آدم با خودش داره…
تو کتاب بله یا خیر، از اسپنسر جانسون، خوندم حقیقت یعنی اون چیزی که هست، واقعیت یعنی برداشت ما از اونچه که هست. باید نسبت به تفاوتشون آگاه باشیم.
بعضیا تو رابطه، جرأت و جسارت پایان دادن به رابطهای که تموم شده رو ندارن! اینقدر اون رابطه رو با سردی کش میدن تا طرف خودش تموم کنه و بعدم واسه اینکه جایی برای گله باقی نمونه میگن خودت خواستی، خودت تموم کردی!
به نظر من این یکی از بدترین انواع تموم کردن یه رابطهست! طرف نه تنها اینقدر با خودش و با طرف مقابل روراست نیست که قبول کنه سرد و بیتفاوت شده، بلکه با این طرز رفتار، تمام خاطرات خوب موجود در اون رابطه رو خاکستر میکنه و آخرشم به جای اینکه اون رابطه تبدیل شه به یه خاطره خوب، گوشهی ذهن طرفین، جای خودش رو میده به احساس نفرت یا حماقت!
و در نهایت، مخربترین اثرش اینه که باعث میشه فرد، نسبت به موجودیت عشق و دوست داشتن، بیاعتماد بشه…
اگر یه رابطه براتون تموم شد صادقانه برخورد کنید. مطمئنا «یه پایان تلخ بهتر از یه تلخی بیپایانه!»*
*دیالوگی از فیلم درباره الی
بعضی حرفها هستند که نباید گفته بشن، وقتی گفته شدن، وقتی تا اعماق قلبت سوخت، دیگه مرهمی براش وجود نداره. دیگه هرچی هم بخوای توضیحش بدی یا توجیهش کنی دردی از یه قلب شکسته دوا نمیکنه.
و همینجاست که میگن چینی بشکسته را پیوند کردن مشکل است…
هیچوقت به کسی که عاشقتونه نگید تو مثل خواهر یا برادرمی! این حرف یکی از لهکنندهترین حرفایی هست که میشه به یه عاشق زد…!