پروفسور گفت: « همهچیز در آن بیرون زنده است. برای هرکدام هدفی والا هست. جهان پر از هدف است. همه چیز هدفدار است…»*
تا حالا فکر کردیم هدف بودن ما و وجود داشتنمون چیه؟ چرا از بین اون همه ناموجود من موجودم، تو موجودی؟
اینها فکرهایی هست که گاهی ذهنم رو درگیر میکنه.
میدونید، من فکر میکنم هیچ چیز بیدلیل و بیهدف و بیمعنایی تو این جهان وجود نداره و حتی از اون هم فراتر! هیچ چیز تکمعنایی یا تکعلتی وجود نداره! تو هر چیزی میشه اهداف مختلفی پیدا کرد و حتی چیزهایی باشه که به ذهن ما هم نمیرسه!
تا حالا دقت کردی میشه برای اتفاقات زندگیت، یا حتی روزمرگیا دلیل پیدا کرد؟ دلیلی که من و تو آفرینندهشیم و تو یه نظم وسیعتری جریان پیدا میکنه!
من و تو بخشی از یک کل هستیم و آفرییندهی معانی اون و هدفی که بودنمون داره. حالا سوال اینه که اون هدف رو باید پیدا کرد؟ یا باید ساخت؟
یا شاید هم باید هدفی که از قبل وجود داره رو ساخت! یعنی ما فکر میکنیم داریم میسازیمش اما در واقع پیداش کردیم!
زندگی، اونقدر پیچیده ست که هرگز نمیشه کلیتش رو درک کرد! اما فکر کردن بهش، غرق شدن تو این معانی فلسفی، لذتی داره عمیق! حداقل برای من…
* دیالوگی از کتاب نیروی اهریمنیاش
دیدگاهتان را بنویسید