آرشیو ماهانه: ژانویه 2017
گاهی خوبه آدم از خودش خبر بگیره. گفتم خوبه؟ لازمه اصلا! از خودمون بپرسیم به کجا چنین شتابان؟ بابا بیا بشین دمی بیاساییم با هم، گپی، گفتگویی، نوشیدنیای.
خب آخه اگر من حوصلهی خودم و وقت گذاشتن برای از خودم شنیدن رو نداشته باشم، این نشون نمیده به قول شازده کوچولو یک پای بساط لنگه؟
حالا تا آخر عمرم اگر نق بزنیم که چرا همسرم یا دوستپسر/دختر یا دوستم یا خانواده یا فولانی برام وقت نذاشت چیزی عوض میشه؟ فقط دورتر میشن ازمون همونایی که میخوایم نزدیک بمونن.
تا حالا به خودت و دغدغههات گوش دادی؟ از خودت خوندی؟ حال خودتو پرسیدی؟ نگاه کردی ببینی کجای زندگیتی و کجا میخوای باشی؟ خب لازمن اینا. یه وارسی، بازنگری، گذاشتن زندگیمون تو دورنما. حتی گاهی دردناکه، قبول؛ ولی رشد میده آدمو.
این روزها مثل همیشه، راضی و ناراضیم. البته این دفعه نارضایتی آزاردهندهای نیست، حس خوبی دارم بهش. یه جور نارضایتی بالابرنده. نارضایتیای که از باور داشتن به خودم میاد و نه ناامیدی. خیلی چیزها میتونه بهتر بشه، باید بشه. دلم یه نو شدن درست و حسابی میخواد. یه نو شدن تعیینکننده. به سرم افتاده دو ماه مونده به سال نو، باید یه خودتکونی اساسی راه بندازم. یه دو دو تا چهارتای بنیادی. نه اینکه فقط ببینم با خودم چند چندم، نه، فراتر، باید بفهمم میخوام چند چند بشم. انتظار «همه چی درست میشه» به درد من نمیخوره دیگه، پاسخگو نیست. باید درست رو دونست چیه و خواست و ساخت. باید تکلیفمو با سارای سی ساله و چهل ساله روشن کنم تا مسیر برام روشن باشه. دنبال یه ذهنیت نیستم، دنبال یه تصویرم. باید بهش فکر کنم، به خیلی چیزا…