آرشیو ماهانه: جولای 2015
۱. هفتهای که گذشت به نحو عجیبی شلوغ بود. اگر بخوام بگم هفته قبل دقیقا چی کار کردم چیز خاصی یادم نمیاد! تصمیم داشتم میونه رو بگیرم و ۲۵ کتاب بخونم و ۲۵ فیلم ببینم اما درد و خشکی شدید چشمام بیموقع به سراغم اومد و استراحت اجباری ناچارم کرد به برنامه حداقلیم یعنی بیست تا فیلم و کتاب رضایت بدم.
تو این مدت چند تا کتاب خیلی خوب خوندم و چند تا فیلم خیلی خوب دیدیم که حالا به مرور در موردشون خواهم نوشت.
ماه رمضون هم تموم شد. چهقدر گرم بود امسال، نه؟ حالا باید کمکم ریتم زندگیمو تنظیم کنم و برگردم به حالت نرمال.
پینوشت: یه پیشنهاد همکاری داشتم، و تصمیم گرفتم به عنوان نویسنده همکار تو اون سایت فعالیت داشته باشم.
خیلی ساده بگم، اگر سی روز به شما داده شد، هرگز تصور نکنین سی روز در اختیار دارید! در حالت عادی و معمول بیست روزش مال شماست. و این حکایت منه.
همیشه تو برنامهریزیهام این رو در نظر میگرفتم. مثلا تو یک هفته که سه روز سر کارم، از هفت روز چهار روز میمونه و من برای دو روز برنامهریزی میکنم! اینجوری برنامهریزی کردن دو تا فایده مهم داره. اول اینکه مدام در استرس اینکه یه چیزی پیش بیاد و به کارامون نرسیم نیستیم، و دوم اینکه یه چالش برامون ایجاد میشه که بتونیم از برنامه خودمون جلو بزنیم و یه احساس خیلی مثبت پیدا کنیم.
و اینگونه شد که برنامه رمضونم رو هم به بیست کتاب و بیست فیلم تغییر دادم تا از استرس نکنه عقب بیفتم راحت شم. که البته عقب هم افتادم. دو روزی که درگیر دکتر رفتن بودم عملا به هیچ کاری نرسیدم دو روز هم مهمون داشتم. اما به جز اون شرایطی که از بیرون تحمیل شد عالی پیش رفتم و از خودم راضیام.
شما هم در برنامهریزیهاتون به این اصل پایبند باشین، توصیهش میکنم.
یه معمایی هست که هیچ وقت نتونستم ازش سردربیارم!
چرا بعضیا میان تو زندگیمون؟ چرا بعضیا میرن؟ و بعضیها جزئی از ما میشن.
بعضی دوستیا جوریه که انگار تا ابد ادامه داره! و بعضی دوستیها خیلی زود به پایان میرسه.
هر دوستیای معنیش این نیست که تا ابد ادامه پیدا میکنه، اونچه تا ابد ادامه پیدا میکند درده! درد از دست دادن کسی که رفته…*
*دیالوگی از سریال The Flash