یه جوری هیچوقت، وقت نداریم، یه جوری سراسر زندگیمون سرشار از عجله و دوییدن و نرسیدنه انگار قراره به کجا برسیم؟
تفریحات پر از عذاب وجدان، خوابای با فکرای کارای فردا، وقتگذروندن با دوستای پر از احساس وقت تلف کردن…
اونجایی که فکر میکنی بهش میرسی ناکجاآباده! مقصدی وجود نداره، تهی نیست واسه خواستههامون که! مقصد یه سرابه، واقعیت نداره! تنها چیزی که واقعیت داره، وجود داره، هست، مسیره… راهی که داری میری، تکتک قدمهات واقعیان. اگر مسیرو به امید رسیدن به مقصد از دست بدی، بهتره بدونی که، “هرگز زندگی نکردی“…
4 پاسخ به اسیر سرابها