شنبه ۲۳ فروردین
قرار بود واسه اولین بار دو تایی بریم سینما. خیلی ذوق و شوق داشتم چون از آخرین باری که رفته بودم سینما چنان میگذشت که اگر نگیم به عهد دقیانوس نزدیک میشد، در کمال تعجب میرسید به فیلم دو زن! قرار بود پیاده بریم چون رضا گفته بود نزدیکه!! بعدها فهمیدم تو دیکشنریش نزدیک با پنج-شیش کیلومتر فاصله برابری میکنه
از غر زدنهای من تو مسیر مبنی بر اینکه این الان نزدیکه؟! که بگذریم پیادهروی باهاش عالی بود. اینقدر عالی که اگر هوا گرم نبود دوست نداشتم مسیر تموم شه. ولی خب گرما (عه یادم رفت بگم؟ نه تنها پیاده رفتیم و نه تنها دور بود، بلکه ساعت ۱۳:۴۵، در بهترین ساعت ممکن واسه پیادهروی! حرکت کرده و بسیار از این عمل خود خرسند؟! بودیم!) اجازه نداد اونقدرا در احساسات عشقولانه غرق شیم و بدو بدو میکردیم به سمت سینما. البته با مقداری اغراق :دی
رفتیم فیلم خط ویژه به کارگردانی مصطفی کیایی که سیمرغ بهترین فیلم از نگاه تماشاگران رو هم تو جشنواره فجر گرفته بود. من خط ویژه رو دوست داشتم اما خب یه شاهکار نبود. دغدغههای مردم رو خوب به تصویر کشیده بود و نگاه انتقادیش به وضعیت جامعه امروز رو پسندیدم. به طور کلی از مصطفی زمانی چندان خوشم نمیاد ولی انصافا بازیش تو این فیلم خوب بود. سعی کردم به رضا متذکر نشم که زمانی با عینکش عه چه جذااااب شده ولی از اونجایی که سعیهای آدم همیشه به ثمر نمیشینه منم با خوردن مشتی به بازو از طرف رضا مورد لطف و احسان واقع شدم!!
بعد از سینما رفتیم رستوران آفریقایی و اونجا کلی خارجی دیدیم و تو گویی ما اونجا خارجی به حساب میومدیم حتی! غذا و نوع سرویسدهیش به معنای واقعی کلمه عالی بود. شب هم پیاده برگشتیم خونه و این یکی از اون مدل پیادهرویهایی بود که بالا اشاره کردم آدم دوست نداره تموم بشه و هی دنبال بهانه میگرده که طولانیتر بشه.
بیست و سوم فروردین یکی از بهترین دونفرههایی بود که تجربه کردیم.
16 پاسخ به من خود آن ۲۳ام کز همه عالم به درم!