آرشیو ماهانه: ژانویه 2014
هوای ِ آسمان ابری
تنها باران نیست
جور دیگر باید دید…
من برف رو خیلی دوست دارم، ولی عاشق بارونم…
واسه من یه حس طراوت و تازه شدنی تو بارون هست که لذتبخشتر از سکوت و سکون و آرامش برفه. از اون گذشته، صدای بارون، خودش آرامشبخشترین ترانهی دنیاست…!
باز، بارونه بارونه… و همین امروز رو لذتبخش میسازه!
یه لحظههایی هست که وقتی رو میکنی سمت خدا، خلوتتو به هم میزنی تا باهاش خلوت کنی، تو یه سکوت سرد فرو میری و از ذهنت میگذره: دیگه حرفی میمونه؟
و باز… سکوت میکنی…
خوب بودن، یعنی خوب بودن به خاطر خوب بودن؛ نه خوب بودن به خاطر خوب به نظر رسیدن…
به یاد ایتاچی، قهرمان انیمه ناروتو شیپودن
زندگی یعنی یک سار پرید
از چه دلتنگ شدی؟
یادم هست، اولین بار این شعر سهراب رو تو سریال «و خداوند عشق را آفرید»، قسمت آخر، اونجا که خورشید فهمیده بود قراره بمیره شنیدم. بدجوری به دلم نشست. عالی بود… بعد از اون بود که عاشق سهراب و شعرهاش شدم و شد مونس شبهای تنهاییم. و تنها چیزی بود که منو از هر حس منفی رها میکرد. تو دوره کارشناسی هم واسه درس فارسی عمومی، تحقیق در مورد سهراب رو انتخاب کردم و این شعر رو در آخر خوندم. اون موقع این شعر سهراب زیاد معروف نبود و حتی استاد هم اسم شعر رو پرسید.
دوست دارم شما رو هم تو زیبایی این شعر شریک کنم. پیشنهاد میکنم حتما بخونینش و اگر دوست داشتین نظرتونو در موردش برام بنویسین:
پشت کاجستان ، برف.
برف، یک دسته کلاغ.
جاده یعنی غربت.
باد، آواز، مسافر، و کمی میل به خواب.
شاخ پیچک و رسیدن، و حیاط.
من ، و دلتنگ، و این شیشه خیس.
می نویسم، و فضا.
می نویسم ، و دو دیوار ، و چندین گنجشک.
یک نفر دلتنگ است.
یک نفر می بافد.
یک نفر می شمرد.
یک نفر می خواند.
زندگی یعنی : یک سار پرید.
از چه دلتنگ شدی ؟
دلخوشی ها کم نیست : مثلا این خورشید،
کودک پس فردا،
کفتر آن هفته.
یک نفر دیشب مرد
و هنوز ، نان گندم خوب است.
و هنوز ، آب می ریزد پایین ، اسب ها می نوشند.
قطره ها در جریان،
برف بر دوش سکوت
و زمان روی ستون فقرات گل یاس.
آدم میتونه غمگین باشه و غمگین رفتار نکنه، ولی نمیتونه خوشحال باشه و خوشحال رفتار نکنه!