زندگی من یه سری محدودیتا داره. همیشه داشته. سر و کله زدن با مشکلات جسمی چیزی نیست که همیشه از پسش بربیای. و اینکه از خودت انتظار داشته باشی همیشه بتونی همیشه قوی باشی یه انتظار احمقانه ست چون حتی یه سوپرمن هم نمی‌تونه همیشه حالش خوب باشه مخصوصا اگر فشارهای بیرونی هم بهش اضافه بشه.
موضوع فقط سر پذیرش مشکلاتی که داری نیست. خیلی وقتا موقعی که تو مث یه فرد عادی رفتار می‌کنی، یکی که هیچکدوم از این مشکلات هر روزه نداره، مشکلاتی که هر روز و هر ساعت وجود دارن و تکرار می‌شن، بقیه دیگه مشکلاتت رو نمی‌بینن و اینجاست که مشکل ایجاد می‌شه، یعنی درست همون وقتی که ازت بیشتر از چیزی که در توانته انتظار دارن و اگر از پسش برنیومدی، هیچکی نمی‌گه هرکاری می‌تونست کرد، همه می‌گن کم گذاشت…
و هیچکی جز خودت نمی‌دونه تحمل بار این فکرها از خود نتونستن بدنیت که هیچ نقشی توش نداشتی سخت‌تره…

درباره من

سارایی هستم که قبلا تارا میرکا بود اما از یک جایی به بعد خواست با اسم واقعی‌ش بنویسه. اینجا از فکرهام و تجربه‌های شخصیم می‌نویسم که برام مهم هستن و بهم کمک می‌کنن آدم بهتری باشم تا شاید برای شما هم مفید باشه. روانشناسی خوندم که خب از این جهت که گاهی رو نوشته‌هام اثر می‌ذاره خواستم بدونین :دی. به خاطر یه مشکل جسمی از ویلچر استفاده می‌کنم اما زندگی عادی خودمو دارم، انگار نه انگار! اصولا برام مهم نیست چه محدودیتایی دارم باید به جایی که می‌خوام برسم و این یه دستوره!! اگر وبلاگ من رو تو وبلاگتون لینک کردین لطفا بهم بگین. بسی مچکرم :]

برای ارتباط با من میتونید از صفحه "تماس با من" استفاده کنید.

شبکه‌های اجتماعی

FacebookTwitterInstagramGoodreadsIMDB