به سبک هر سال، دم عید، سالی که گذشت و اتفاقاتی که رخ داد رو زیر و رو کردم تا براتون بنویسم. ذهنم پر از افکار منفی بود. اینکه سال نود چهقد سال افتضاحی بود و اینا، اما در آخرین لحظات دیدم اینجوریا هم نبوده انگار…
بهم خیلی سخت گذشت. اولین بار طعم افسردگی رو چشیدم. حالم هیچ خوب نبود و با کسی هم دربارهش حرف نمیزدم، هیچکی جز رزا… رزای نازنینم که در تمام لحظات بدم قدم به قدم همراهم بود. نه اینکه بخواد پشتم وایسته تا نیفتم، نه، کنارم بود، دست در دستم. و اولین بار تو زندگیم کسی رو تا این حد به خودم نزدیک احساس کردم. لازم نبود من چیزی بگم تا اون بفهمه من دردم چیه. کسی که خیلی خیلی شبیه من ِ. عاشقشم رسما… رزا، قشنگترین اتفاق سال نود من بود و خواهد موند.
محمد، داداشم… هیچی نمیتونم در توصیفش بگم. کاش میشد لبخند عمیقی که روی لبام نشسته رو براتون نقاشی کنم. فقط در یه جمله میتونم بگم کنار محمد دیگه هیچی نگرانم نمیکنه.
آرش، آرش منتظری، که خیلی خیلی هم بهش مدیونم. کسی که امیدوارم کرد هنوز هم ممکن ِ تو دنیای وبلاگی به کسی نزدیک بشم و پشیمون نشم. یه آدم فوقالعاده باسواد و باشعور که فرسنگها دورتر از نوک بینیشو میبینه. آشنایی باهاش و گپ زدنهامون تو سال نود افتخاری بود برای من. آرش برای من خیلی خاص ِ و خودش میدونه کاملا. امیدوارم هرگز طرفدارانش رو از شنیدن و خوندن اشعار زیباش محروم نکنه…
سعیدهی عزیزم. از بچههای دانشگاه که تا قبل از سال نود حتی در حد سلام علیک هم به زور ارتباط داشتیم، اما الان احساس نزدیکی خاصی بهش دارم و واقعا دوستش دارم. از دسته معدود آدمایی که مهربونیش کاملا صادقانه و شفاف ِ…
نیلوفرزاد، از دوستان توئیتری خیلی خیلی عزیزم که از حضورشون تو زندگیم و دیدن عشقشون نسبت به هم غرق لذت میشم.
کلا تو سال نود با آدمای خیلی زیادی آشنا شدم و اکثرشون جزء دوستانم هستن.
تو سال نود یه سری از دوستان رو که همیشه ادعای معرفت جاودانه داشتن رو هم شناختم. واسه من اتفاق خوبی بود. یاد گرفتم نباید رو ادعای کسی حساب کنم. یا کسی که تو شرایط سختی پشتمو خالی کرد. هرچند من از هیچکدوم ذرهای ناراحت نیستم و هنوزم دوستشون دارم…
یه جورایی سال نود، پر از درس بود برام. دورانی که به سختی سپری شد ولی خودم رو توش احیا کردم. اون روزی که زهره بهم sms داد و گفت “امروز که تو یونی دیدمت، حس کردم شدی همون سارای همیشگی” رو هیچوقت یادم نمیره. حس بینظیری ِ که ببینی کس دیگهای هم انقدر حواسش بهت هست و به رفتارت دقیق ِ. آره، اون موقع زمانی بود که من از افسردگی رها شده بودم.
امروز، در آستانهی سال نود و یک خوشحالم که هنوز میتونم به خودم لبخند بزنم و از مسیری که درونشم احساس رضایت کنم.
خداحافظ نود…
20 پاسخ به سال نود، فوت!