آرشیو ماهانه: دسامبر 2011
واسهم sms اومده بود که: “اگر دوباره به دنیا میومدی، چی رو تغییر میدادی؟ الان کجا بودی؟”
ذهنم فلشبک میخوره به گذشته، و در کسری از ثانیه، تمام زندگیم واسهم مرور میشه. از دوران خوش بچگی، دوران تلخ و طلایی نوجوونی، و واقعیتهای جوونی. روزهایی که دوست داشتم یا نداشتم، و آرزوهای دور و دراز…
با اطمینان جواب دادم: همینجا که هستم…
تو زندگیم خیلی چیزها بوده که دوست نداشتم. سختیهای زیادی رو متحمل شدم. خیلی وقتها دلم خواسته کاش یه زندگی عادی داشتم. گاهی اشتباه کردم، پشیمون شدم، دلگیر شدم، خسته شدم، بریدم، غر زدم که کاش تموم میشد این زندگی مسخره!!… اما وقتی عمیقتر نگاه کردم، دیدم من این تارا/سارای کنونی رو خیلی دوست دارم و هرگز حاضر نیستم کوچکترین چیزی رو عوض کنم، که مبادا، همون اتفاق به ظاهر کوچیک، من رو متفاوت کنه با چیزی که اکنون هستم!
نه اینکه از خودم خیلی راضی باشم یا زندگی پرفکت و بینقصی داشته باشم، نه، خیلی ساده، خودم و هرچه که باعث شده من اینجوری باشم رو دوست دارم.