مدتی ِ خیلی حساس شدم. آستانهی تحملم اومده پایین.
آستانهی تحمل هم مثل آستانهی درد میمونه. رفتم گوگل سرچ کردم که به صورت کاملا علمی براتون بگم چه وقتایی آستانهی درد میاد پایین، ولی به دلیل گم شدن و سرگردانی در حجم قابل توجه مباحث مثبت هجده (!) منصرف گشته و به چیزایی که از درس احساس و ادراک یادم مونده اکتفا میکنم!
وقتایی که آدم مریض ِ یا کبود خواب داره یا عصبی ِ، آستانهی حسی و گاهی درد میاد پایین. تو همچین حالتهایی مثلا اگر شما دستتون رو نسبتا محکم بزنین رو شونهی یکی، ممکن ِ واکنش شدیدی نشون بده یا معتقد باشه دردش اومده، در حالیکه در حالت عادی اون رو یه تماس جسمی برآورد کنه صرفا…
حالا آستانهی تحمل هم همینجوری ِ! هرچی آستانهی تحمل کسی بالاتر باشه به اصطلاح پوستکلفتتر و هرچی آستانهی تحمل پایینتر باشه فرد حساستر ِ که در حالت افراطی بهش میگن نازکنارنجی!
من جزء آستانه پایینا بودم، بعد رسیدم به مرز آستانه بالاها ولی الان حساس شدم. حس میکنم خستهام، نیاز به خلوت دارم، نیاز دارم آروم باشم.
میدونی؟ تو این دنیا هیچــــی به زیبایی ِ حس ِ آرامش نیست…
* آستانه حداقل مقدار یه چیزی هست که تاثیرگذاره. (مثلا پایینترین میزانی که باعث میشه یه صدا رو بشنویم میشه آستانهی شنوایی.)
13 پاسخ به آستانهها