آرشیو ماهانه: آگوست 2009

از آرشیو پرشین بلاگ مرداد ماه ۸۸

سه ویژگی اولی که برای خداتون میشمارین، بدون فکر کردن درباره ش و با رعایت اصلِ تند جواب دادن، چیه؟ توجه داشته باشید که باید به ذهنتون فرمان بدین اون چیزی که واقعا باور داره رو بگه، نه اونی که بهش گفته شده!

لطفا اول به این سوال توی کامنتدونی جواب بدین بعد بقیه ی متن رو بخونید.

 

خواندن این متن به کسانی که ذهن متعصبی دارند، توصیه نمی شود!

خدای افرادی که یک مذهب خاص دارن، در خصوصیات زیادی با هم مشترکن. خدای همه ی انسان ها هم در ویژگی های خاصی مشترکه. با این وجود هر انسانی به تنهایی قسمتی از خدا براش برجسته تره و بر اساس اتفاق هایی که توی زندگیش افتاده، خدا رو به صورت خاصی میشناسه که منحصر به خودشه… ولی متاسفانه به خودمون اجازه نمیدیم از اون خدایی که داریم، نه خدایی که برامون ساختن و تعریف کردن، لذت ببریم و باهاش باشیم…

توی جامعه ی مسیحی که آزادی بیان بیشتری وجود داره، مردم کمتر در مورد خدا فکر می کنن و اونهایی هم که این کار رو می کنن اکثرا مسیحی های متعصبن که خدا رو فقط در قالب مسیح و کلیسا و پدر روحانی می بینن و همیشه بین خدا و هر فرد، پدر روحانی قرار داره، که از لحاظی خوبه و از جهت دیگه بد… خوبیش اینه که آدم یه نفر رو داره که بتونه تمام حرفاش رو بهش بزنه و مطمئن باشه به کسی گفته نمیشه و اون از جانب خدا آدم رو آروم کنه. و این احساسیه که مسلمونا با صحبت کردن با روحانــیون کمتر پیش میاد بهشون دست بده! بدیش اما اینه که این حرف زدن از جانب خدا یه چیز فرمالیته ست و مسیحی ها خیلی کم پیش میاد خدا رو بی واسطه صدا کنن!

خدا در دین اسلام هم یک وجود تعریف شده، با ویژگی های مشخص هست، که هر کس غیر از اون بگه (لااقل اونجوری که در جوامع مسلمان جا افتاده) کفر گفته!

هیچ وقت اجازه داده نشد به خدا فکر کنیم، بشناسیمش و به نتیجه برسیم! بچه هم که بودیم تا می گفتیم خدا اینجوری، لب می گزیدن و می گفتن استغفرالله! ما هم ناگزیر به سکوت شدیم و اجازه دادیم خدا رو به ما بشناسونن!

ببینید من جانب دارانه حرف نمی زنم! هیچ تعصبی هم نسبت به هیچ دینی ندارم. مدت هاست به خودم این فرصت رو دادم تا ذهنم فارغ از هر قید و بندی خدا رو بشناسه و به خدا هم اجازه دادم خودش رو به من بشناسونه تا من بتونم عاشقش بشم! پس لطفا اول فکر کنید، بعد قضاوت!

تصمیم گرفتم این موضوع رو به بحث بذارم. این شما، این کامنتدونی و این گوی و میدان!!!

 

پی نوشت:

۱٫ این متن جای کار زیاد داره و باید بیشتر بهش پرداخت ولی چون من به این حدیث که آنچه به خود نمی پسندی، به دیگران هم نپسند، خیلی اعتقاد دارم!، طولانی نمی نویسم تا سختی متن طولانی خوندن رو به جون نخرید!

۲٫من فقط در مورد دو دین غالب حرف زدم! صد البته در همه ی دین ها نقاط ضعف و قوت وجود داره… لطفا به کسی بر نخوره!

بعدنوشت: این پست همون زمان ۱۰۲ کامنت گرفت و بچه ها گفتگوی مفصلی داشتن در موردش. دوست دارم نظرات شما رو امروز دوباره بشنوم.

از آرشیو پرشین بلاگ مرداد ماه ۸۸

 

نترس از اینکه زندگیت به پایان برسه،

از این بترس که هنوز آغازش نکرده باشی…

Life

 

درباره من

سارایی هستم که قبلا تارا میرکا بود اما از یک جایی به بعد خواست با اسم واقعی‌ش بنویسه. اینجا از فکرهام و تجربه‌های شخصیم می‌نویسم که برام مهم هستن و بهم کمک می‌کنن آدم بهتری باشم تا شاید برای شما هم مفید باشه. روانشناسی خوندم که خب از این جهت که گاهی رو نوشته‌هام اثر می‌ذاره خواستم بدونین :دی. به خاطر یه مشکل جسمی از ویلچر استفاده می‌کنم اما زندگی عادی خودمو دارم، انگار نه انگار! اصولا برام مهم نیست چه محدودیتایی دارم باید به جایی که می‌خوام برسم و این یه دستوره!! اگر وبلاگ من رو تو وبلاگتون لینک کردین لطفا بهم بگین. بسی مچکرم :]

برای ارتباط با من میتونید از صفحه "تماس با من" استفاده کنید.

شبکه‌های اجتماعی

FacebookTwitterInstagramGoodreadsIMDB