قلب

گاهی دلم برای قبل‌ترها تنگ که می‌شد، با خودم فکر می‌کردم اون موقع چه خوشحال بودم چه هیجان‌انگیز بود، اما وقتی نوشته‌های ۵-۶سال پیشم رو ورق زدم، دیدم برجسته‌ترین احساس اون روزها نه هیجان بود و نه خوشحالی! تنها بودم. خیلی.
هرچه‌قدرم دوستایی داشته باشی که خوب باشن و از حضورشون لذت ببری، باز هم یه حفره تو قلبت هست که بدون وجود عشق خالیه. انگار یه گمگشته داری. هر لحظه منتظری. با هر صدا، هر حضور از خودت می‌پرسی یعنی خودشه؟ یعنی همونیه که باید باشه؟ و نیست و ناامید می‌شی!
یه کسی تو زندگی هرکسی باید باشه که موندنو بلد باشه…

حفره

بعضی حرف‌ها هستند که نباید گفته بشن، وقتی گفته شدن، وقتی تا اعماق قلبت سوخت، دیگه مرهمی براش وجود نداره. دیگه هرچی هم بخوای توضیحش بدی یا توجیهش کنی دردی از یه قلب شکسته دوا نمی‌کنه.
و همین‌جاست که می‌گن چینی بشکسته را پیوند کردن مشکل است…

قلبم را بکش، اعتمادم را نه…

چرا که زخم قلب التیام یابد، اما بازگشت ِ اعتماد ِ از دست رفته، اگر نگوییم غیرممکن، سخت است، خیلی…

صبر ایوب می‌طلبد و اراده‌ای پولادین، با چاشنی ِ زمان…!

درباره من

سارایی هستم که قبلا تارا میرکا بود اما از یک جایی به بعد خواست با اسم واقعی‌ش بنویسه. اینجا از فکرهام و تجربه‌های شخصیم می‌نویسم که برام مهم هستن و بهم کمک می‌کنن آدم بهتری باشم تا شاید برای شما هم مفید باشه. روانشناسی خوندم که خب از این جهت که گاهی رو نوشته‌هام اثر می‌ذاره خواستم بدونین :دی. به خاطر یه مشکل جسمی از ویلچر استفاده می‌کنم اما زندگی عادی خودمو دارم، انگار نه انگار! اصولا برام مهم نیست چه محدودیتایی دارم باید به جایی که می‌خوام برسم و این یه دستوره!! اگر وبلاگ من رو تو وبلاگتون لینک کردین لطفا بهم بگین. بسی مچکرم :]

برای ارتباط با من میتونید از صفحه "تماس با من" استفاده کنید.

شبکه‌های اجتماعی

FacebookTwitterInstagramGoodreadsIMDB