سانسورشکنی
خیلی وقت ِ که دچار خودسانسوریام. بیپرواییام به فنا رفته بود. هرچه میخواستم بنویسم باید احساسات چند نفر رو در نظر میگرفتم و بعد مینوشتم، که همون هم گم میشد لابهلای واژههایی پر از ابهام که هر کسی به نحوی برداشتی داشت ازش…
فکر میکنم عیدی من به شما، تو سال ۹۱، تارایی هست که بیسانسور براتون خواهد نگاشت.
هرکسی حس میکنه خوندن اینجا بهش آسیب میزنه، عمیقا خواهشمندم دیگه سر نزنه. برای من خیلی خیلی سخت ِ که احساسات شما رو در نظر نگیرم ولی از اول که “یادداشتهای یک تارای بیپروا” رو شروع کردم، هدفم بیپروا نوشتن بود. اگر قرار باشه نقاب بزنم و خودم رو قایم کنم تا چیز خوشایند و همهپسندی از آب دربیاد در ِ اینجا رو بهتر ِ تخته کنم!
امروز، تقریبا خیلیها هویت واقعی من رو میدونن. اسمم رو هم که تمام خوانندههای همیشگیم میدونن. یک سری دوستان نزدیکم هم همیشه اینجا رو میخونن. چه بسا ممکن ِ کسانی هم باشن که از آشناهای من هستن و اینجا رو پیدا کردن و میخونن و من نمیدونم. یک سری احتیاطها هم از این جهت بود که نکنه اینجا فیـ.لـ.طر شه. اما دیگه هیچکدوم برام مهم نیست. دیگه بسه. خسته شدم از سانسور کردن خودم…
پینوشت:
۱- دوستان نزدیک و نسبتا نزدیک دنیای واقعی، لطفا هرگز دربارهی مسائلی که من اینجا مینویسم و خودم شخصا براتون تعریف نکردم ازم چیزی نپرسین. اگر بخوام چیز بیشتری بدونین خودم براتون تعریف میکنم! مرسی…
۲- قصد داشتم آرشیو وبلاگ قبلی رو جزء آرشیو بذارم اما بعد تصمیم گرفتم یه سری پستها رو با ذکر تاریخ، به عنوان پست جدید بذارم.
۳- از سانسورشکنیهای من فعلا این آهنگ رو داشته باشین، تا بعد بیام بنویسم براتون… :دی
حالم عوض میشه / شادمهر [دانلود]
۴- راستی سال نو مبارک. خیلی دوستتون دارم بچهها.