افکار هذیانی

چند روزی هست که داداشم دچار افکار عجیبی شده که اصطلاح روانشناسیش “هذیان”ِ. البته این واژه بین مردم هم متداول ِ که به معنای علمیش هم نزدیک ِ. هذیان یعنی باور غلط درباره‌ی یک حقیقت بیرونی، که حتی با وجود ثابت نشدن و دلیل‌های متعدد مبنی بر غلط بودنش، باز هم فرد عمیقا به اون باورش می‌چسبه. در واقع فکر می‌کنه فقط افکار خودش واقعیت داره. و البته انواع متعددی هم داره، که هر کدوم تو یه بیماری خاص بارزتر ِ.

این‌قدر این اتفاق ناگهانی بود که هنوز شوکه‌ام! انگار واقعا انتظار داریم حادثه قبل از وقوع، خبر اومدنش رو بده؛ غافل از اینکه هیچکس در امان نیست. نه از مشکلات جسمی، و نه روانی. عمیقا معتقدم “آدمی است و دمی”!…

در عرض بیست روز علایمش پدیدار شد. اول به شکل افکار وسواسی و بعد هذیانی. من با این سواد اندک، که هنوز مدرک کارشناسیم رو هم نگرفتم، می‌تونم راحت بگم اسم مشکلش، “اختلال شخصیت پارانوئید” [کلیک] هست، بعد دکتر بی‌شعور اعصاب و روان، تشخیص داده بود افسردگی سایکوز!! که واقعا نمی‌دونم از بی‌سوادیش ِ یا بی‌دقتیش. بعد هم یه سری قرص تجویز کرده بود که وقتی دو سه روز خورد به مراتب حالش بدتر شد. البته من همون موقع به همه گفتم شک دارم این تشخیص درست باشه، ولی حرف ِ متخصص اعصاب و روان کجا، و حرف ِ من ِ هنوز کارشناس ِ روانشناسی نشده کجا!!

در عرض یک هفته، علایمش شدید شد و من تو این مدت علی‌رغم اینکه خودم به شدت تحت فشار بودم [هم روزهای قرمز تقویمم بود و هم افسردگی‌ای که همیشه تو دوران امتحانات گریبانم رو می‌گیره همراهم…]، نقش کوه رو به عهده داشتم. وقتی گریه می‌کردن یا اعصابشون خورد بود، می‌گفتم جمع کنین خودتونو، و این‌قدر بالای منبر می‌موندم تا همه چیز رو روبه‌راه کنم.

امروز طی یک عملیات پلیسی-اورژانسی، بردیمش بیمارستان. فکر می‌کنین مسئولین چی فرمودن؟؟ اینکه تخت خالی ندارن!! درحالیکه دستام می‌لرزید و صدای قلبم رو تو دهنم می‌شنیدم، چندتا بیمارستان که می‌شناختم زنگ زدم، و همه به اتفاق گفتن که تخت خالی ندارن!

جا داره از همین تریبون به تمام مسئولین و دست‌اندرکاران عرض کنم که: خاک بر سرتون!

درباره من

سارایی هستم که قبلا تارا میرکا بود اما از یک جایی به بعد خواست با اسم واقعی‌ش بنویسه. اینجا از فکرهام و تجربه‌های شخصیم می‌نویسم که برام مهم هستن و بهم کمک می‌کنن آدم بهتری باشم تا شاید برای شما هم مفید باشه. روانشناسی خوندم که خب از این جهت که گاهی رو نوشته‌هام اثر می‌ذاره خواستم بدونین :دی. به خاطر یه مشکل جسمی از ویلچر استفاده می‌کنم اما زندگی عادی خودمو دارم، انگار نه انگار! اصولا برام مهم نیست چه محدودیتایی دارم باید به جایی که می‌خوام برسم و این یه دستوره!! اگر وبلاگ من رو تو وبلاگتون لینک کردین لطفا بهم بگین. بسی مچکرم :]

برای ارتباط با من میتونید از صفحه "تماس با من" استفاده کنید.

شبکه‌های اجتماعی

FacebookTwitterInstagramGoodreadsIMDB