بعضیها بود و نبودشان خیلی فرق داره و وقتی نیستن یا کمرنگتر هستن تازه ارزش حضورشون رو میشه درک کرد…
مامان من نمونهی بارز جملهی بالاست.
از پریشب که مریض شده و اکثرا یا تب و لرز داره یا خواب ِ، بیقرار و بیحوصلهام. حالم خوب نیست؛ یا شاید بهتر باشه بگم حالم بد ِ، خیلی بد.
به ظاهر عادیام. با همه گپ میزنم. میگم، میخندم. حواس خودمو پرت میکنم. موزیک گوش میدم. ترجمه میکنم. مشاوره میدم. رو مسائل آدمایی که ازم کمک میخوان تمرکز میکنم تا بهترین راه رو جلوی پاشون بذارم. کتاب میخونم. نتگردی میکنم. میشینم پای فیلم و سریال طنز. مستند نگاه میکنم. ذهنم رو میسپارم به بازیهای کامپیوتری. و…
همه چیز طبیعی به نظر میاد ولی… کافیه یک لحظه دست بکشم از هر فعالیتی تا اشکام سرازیر بشه…
پینوشت: این آهنگ رضا شیری احتمالا تا الان هزار باری ریپید شده واسهم!: من به جای تو [کلیک]
بعدنوشت: مامان بهتره. مرسی از حمایتتون…
12 پاسخ به میم مثل مادر