دوباره

خیلی وقته که مثل قدیم دستم به نوشتن نمی‌ره، حتی تو چند پست قبل نشستم تحلیل هم کردم، آخرین تلاشم برای بیشتر نوشتن برگشتن به قالب قدیمی پرشین بلاگم بود که جواب نداد!
منطقی هم هست که جواب نده! اساسا من دیگه سارای سال ۸۸ و ۸۹ نیستم!
از اون روزها خیلی سال گذشته.

از اون‌جایی تسلیم شدن تو ذات من نیست این بار تصمیم گرفتم روش نوتری رو امتحان کنم! اونم پذیرفتن خود جدیدم و نوشتن از زبون و دیدگاه سارای جدید هست! تارا میرکا دیگه حرفی برای گفتن نداره! مگه یه آدم مرده می‌تونه حرف بزنه؟
حالا فرصت دادن یه مجال تازه به شنیدن از ساراکو هست…
Header
تو همین افکار بودم که رضا بهم گفت برام یه سوپرایز هیجان‌انگیز داره! و سوپرایزش این قالب تازه واسه وبلاگم بود! و این قالب دقیقا همونیه که می‌خواستم! همه چیزش! حالا مثل زندگیم، رنگ و لعاب خونه مجازیمم امضای مردی که عاشقشم رو دنبال خودش داره!
دیدی آدم وقتی اتاقشو، خونه‌شو رنگ می‌زنه، کاغذ دیواریشو عوض می‌کنه، یه حس تازگی می‌پیچه تو وجود آدم؟ مثل عید، مثل نو شدن، مثل خونه‌تکونی! حس من هم همونه! دیروز رو یه تولد مجدد واسه وبلاگم و وبلاگ‌نویسیم می‌دونم!
تولد دوباره‌م مبارک!

پی‌نوشت: دوستان من ممکنه نتونم هرکسی که منو لینک کرده رو پیدا کنم تا متقابل لینکش کنم، لطفا خودتون اگر منو لینک کردین تو کامنت‌دونی بهم اطلاع بدین، ممنونم :)

درباره من

سارایی هستم که قبلا تارا میرکا بود اما از یک جایی به بعد خواست با اسم واقعی‌ش بنویسه. اینجا از فکرهام و تجربه‌های شخصیم می‌نویسم که برام مهم هستن و بهم کمک می‌کنن آدم بهتری باشم تا شاید برای شما هم مفید باشه. روانشناسی خوندم که خب از این جهت که گاهی رو نوشته‌هام اثر می‌ذاره خواستم بدونین :دی. به خاطر یه مشکل جسمی از ویلچر استفاده می‌کنم اما زندگی عادی خودمو دارم، انگار نه انگار! اصولا برام مهم نیست چه محدودیتایی دارم باید به جایی که می‌خوام برسم و این یه دستوره!! اگر وبلاگ من رو تو وبلاگتون لینک کردین لطفا بهم بگین. بسی مچکرم :]

برای ارتباط با من میتونید از صفحه "تماس با من" استفاده کنید.

شبکه‌های اجتماعی

FacebookTwitterInstagramGoodreadsIMDB