بابا لنگ دراز

کتاب بابا لنگ دراز Daddy Long Legs یکی از بهترین کتاب‌هایی هست که خوندم. یک کتاب متفاوت و بی‌نظیر، با سبکی متفاوت‌تر و بی‌نظیرتر.
درسته که این کتاب و کارتونش سهم مهمی تو خاطرات بچگی و نوجوونی ما داره، اما داستانش حتی برای منی که تو سن جوونی خوندمش اصلا خسته یا کسل کننده نبود.
من عاشق کتاب‌های بی زمان هستم! یعنی کتاب‌هایی که هر زمانی و با هر سن و سالی خونده بشن یک جذابیت تازه دارن!
جودی مظهر و نماد زندگی تو زمان حال هست. این شخصیت خیلی عالی به ما یاد می‌ده به جای اینکه از مشکلات گذشته زانوی غم بغل بگیریم، حال رو دریابیم! به جای تاکید بر نداشته هامون، اونچه که داریم رو ببینیم!
من فکر می‌کنم هر کس در زندگیش و قبل از مرگش باید حداقل یک بار این کتاب رو بخونه!

Daddy Long Legs

جملات و بخش‌های ماندگار کتاب بابالنگ‌دراز:
وقتی که آدم به شخصی، محلی، یا روش مخصوصی در زندگی عادت کرد و ناگهان آن را از دست داد یک جای خالی در دل آدم باقی می‌گذارد.

خدای آن‌ها (که دست نخورده از اجداد خود به ارث برده‌اند) نظرتنگ، غیرمنطقی، بی‌عدالت، خسیس، منتقم و متعصب است. شکر خدا که من هیچ خدایی را از هیچکس به ارث نبرده‌ام. من آزادم که خدای خود را آنطور که دلم می‌خواهد مجسم و انتخاب کنم. خدای من مهربان، بخشنده، دلسوز، چیزفهم و اتفاقا خیلی هم شوخ است.

بابا من راز خوشبختی را پیدا کرده‌ام و آن این است که برای حال زندگی کن. افسوس گذشته را خوردن و به انتظار آینده به سر بردن غلط است. بلکه باید از این لحظه حداکثر استفاده را برد.
من می‌خواهم هر ثانیه از زندگیم را خوش باشم و می‌خواهم وقتی که خوش هستم بدانم خوش هستم!
بعضی‌ها زندگی نمی‌کنند، مسابقه دو گذاشته‌اند، می‌خواهند به هدفی که در افق دوردست است برسند و در حالیکه نفسشان به شماره افتاده می‌دوند و زیبایی‌های اطراف خود را نمی‌بینند. آن وقت روزی می‌رسد که پیر و فرتوت هستند و دیگر رسیدن و نرسیدن به هدف برایشان بی‌تفاوت است.

آیا داستان آن استاد آلمانی را شنیده‌اید که با زینت آلات مخالف بود و آن‌ها را زائد می‌دانست؟ وی معتقد بود که لباس را برای پوشش بدن باید پوشید و بس! زیبایی لزومی ندارد. زن استاد که موجودی مهربان و سربراه بود طریقه اصلاح لباس را قبول کرد و لباس‌های کیسه مانند می‌پوشید. خیال می‌کنید استاد چه کرد؟ با یک دختر خواننده که سر تا پا یک پارچه مد بود فرار کرد!

آدم هوس چیزهایی که مزه‌اش را نچشیده هرگز نمی‌کند، ولی بعد از اینکه یک بار مزه نعمتی را چشید آن وقت دیگر محرومیت از آن مشکل است. برای اینکه آن وقت آدم خود را به داشتن آن نعمت محق می‌داند.

من با چشمی دورنمای زندگی را تماشا می‌کنم که سایر دختران که در محیطی مساعد بزرگ شده‌اند نمی‌بینند. بسیاری از دختران هستند که نمی‌دانند خوشحال و سعادتمندند. آن‌ها چنان به خوشی‌ها عادت کرده‌اند که احساساتشان فلج شده است. اما من، هر لحظه خوشبختی خودم را احساس می‌کنم و یقین دارم که خوشبختم و هر واقعه نامساعدی هم که پیش آید، به این عقیده باقی خواهم ماند و به ناراحتی‌ها (حتی دندان درد) مانند تجربه جالبی می‌نگرم و از اینکه از تجربه تازه‌ای غافل نمانده‌ام خوشحالم. آسمان بالای سر من به هر رنگی باشد، من برای هرگونه سرنوشتی حاضرم.

آیا شما به آزادی اراده عقیده دارید؟ من عقیده دارم. بی چون و چرا من به فلاسفه‌ای که فکر می‌کنند هر عملی که از آدم سر بزند غیر قابل اجتناب و نتیجه تجمع عوامل غیرارادی است مخالفم و آن را سخیف‌ترین عقاید می‌دانم، در این صورت هرکس هر کار کرد، کرد، کسی هم ملامتش نمی‌کند، وقتی که کسی عقیده به تقدیر داشته باشد طبیعی است که می‌نشیند و می‌گوید هر چه خدا بخواهد همان است.

من از مردمی که می‌نشینند و رو به آسمان می‌کنند و چشم‌ها را در چشم‌خانه می‌گردانند و می‌گویند «خواست خدا چنین بوده است» در حالیکه یقین دارند چنین نیست خیلی عصبانی می‌شوم.
افتادگی یا تسیلم و رضا یا هرچه می‌خواهید اسمش را بگذارید علامت سستی و درماندگی است. من پیرو مذهب زنده‌تر و مبارزتری هستم.

درباره من

سارایی هستم که قبلا تارا میرکا بود اما از یک جایی به بعد خواست با اسم واقعی‌ش بنویسه. اینجا از فکرهام و تجربه‌های شخصیم می‌نویسم که برام مهم هستن و بهم کمک می‌کنن آدم بهتری باشم تا شاید برای شما هم مفید باشه. روانشناسی خوندم که خب از این جهت که گاهی رو نوشته‌هام اثر می‌ذاره خواستم بدونین :دی. به خاطر یه مشکل جسمی از ویلچر استفاده می‌کنم اما زندگی عادی خودمو دارم، انگار نه انگار! اصولا برام مهم نیست چه محدودیتایی دارم باید به جایی که می‌خوام برسم و این یه دستوره!! اگر وبلاگ من رو تو وبلاگتون لینک کردین لطفا بهم بگین. بسی مچکرم :]

برای ارتباط با من میتونید از صفحه "تماس با من" استفاده کنید.

شبکه‌های اجتماعی

FacebookTwitterInstagramGoodreadsIMDB