آرشیو ماهانه: نوامبر 2013

دیشب از شدت خواب داشت بیهوش می‌شد. بهش می‌گفتم دراز بکش خب چرا نشستی؟ می‌گفت دراز بکشم خوابم برده! می‌گفتم خب بخواب! از صبح خسته‌ای. گفت: نه “با هم”. بخوابم تو باز بیدار می‌مونی.
همیشه عاشق این “با هم” گفتنشم. اینکه به این چیزای به ظاهر جزئی اهمیت می‌ده.
بهش گفتم برام چه‌قدر ارزش داره این کاراش و همیشه هم به چشمم میاد… لبخند زدم، خیلی عمیق.
خانوم‌ها بخونن: ماها خیلی وقتا موقعی که همه چیز مرتبه و طرفمون به این چیزای به ظاهر جزئی ولی تو ذهن ما برجسته، اهمیت می‌ده فکر می‌کنیم خب اینا که وظیفه‌شه و قدردان نیستیم و بهش اشاره نمی‌کنیم که این خیلی بده چون احتمال تکرار رفتار رو کم و کمتر می‌کنه. حالا همیشه هم لازم به این توضیحات نیست و گاهی یه لبخند معنی‌دار و رفتن تو آغوشش، یا یه جمله عاشقانه بیانگر همون هست که بدونه متوجه ارزش کارش هستید.
آقایون بخونن: شاید خیلی وقتا فکر کنید این لوس‌بازیا چیه یا کی حال و حوصله این کارا رو داره یا اصلا اصولا چه اهمیتی داره؟ اما بدونید که اهمیت داره، اونم خیلی! و همین چیزای به ظاهر کوچیک، که در قالب عمل جلوه می‌کنه نه حرف، همینا چیزایی هست که باعث می‌شه یک زن با اطمینان بیشتری حس کنه دوستش دارین یا اگر مطمئن هم هست، خودش رو غرق در خوشبختی احساس کنه.

میگه: تو خیلی به آدما خوش‌بینی.
میگم من به آدما خوشبینم تا وقتی که خلافش ثابت شه.
میگه اوهوم اما مشکل اینه که وقتی خلافش هم ثابت میشه باز دلت نمیاد باور کنی! باز توشون دنبال یه خوبی میگردی.
چیزی نمیگم. لبخند معنی‌داری می‌زنم و به فکر فرو می‌رم…

یکی از مشکلات خیلی از ماها اینه که واسه فرار از ترس ها، مشکلات و حوصله سر رفتنامون به رابطه پناه می بریم. انگار که رابطه رو محلی میدونیم واسه تسکین و حتی حل همه چیزایی که به نظرمون خودمون از پسش برنمیایم.
از اونجایی که رابطه رو به شکل یه معجزه می بینیم، وقتی واردش میشیم و انتظاراتمون برآورده نشد (چون اصولا رابطه یه معجزه نیست)، احساس تنهایی ها و بهانه گیری ها و جر و بحثا شروع میشه و بعد دور خودمون میچرخیم که مشکل از کجاست!
غافل از اینکه خشت اول گر نهد معمار کج، تا ثریا می رود دیوار کج!
خوبه که اول تکلیفمون با خودمون مشخص باشه، بعد پای یکی دیگه رو به زندگیمون بکشیم. چون رابطه ای که پایه و اساسش درست نباشه، نه تنها باری از دوشمون برنمیداره، بلکه به مشکلاتمون اضافه هم میکنه…

shutterstock_76299898_(1)_640_427_s_c1_c_t_0_0

همیشه احساسم به شب این بوده که سکوت و آرامشی که در قلب شب هست، در هیچ کجای هیاهوی روز نیست…
به قول فروغ
من از کجا می‌آیم؟
من از کجا می‌آیم؟
که این‌چنین به بوی شب آغشته‌ام؟

بعد از این همه سال وبلاگنویسی، یاد گرفتم همیشه یک آدم هایی هستن که میخوان ازت به عنوان کیسه بوکس استفاده کنن. یعنی احساس های منفی و بدشون رو سر تو خالی کنن تا به معنای واقعی کلمه خالی بشن و برای چند لحظه دچار آرامش کاذبی بشن که از لذت ناشی از ضربه زدن به دیگران نشات می گیره!

این موضوع برای من خیلی کم پیش میومد و همین باعث میشد دیر خودم رو با این جور رفتارها وفق بدم اما ۵سال زمان مناسبیه که دیگه فهمیده باشم پشت رفتارای اینچنینی چیه. قبلا فکر میکردم مشکل از منه و کلی وقت میذاشتم تا واسه طرف توضیح بدم منظور من اونی نبوده که فکر میکردی و جالب اینه که این دسته از آدما هیچوقت نظرشون تغییر نمیکنه و همیشه تهش معتقدن فقط حرف خودشون درسته! آدمی که وقت و انرژیشو در راه صدمه زدن به ما صرف میکنه اصلا ارزش توجه نداره، چه برسه به وقت گذاشتن و توضیح دادن. و این باید یادمون باشه و یادمون هم نره .

tumblr_lcqas4DBK81qfo3jgo1_500_large_thumb[1]
درباره من

سارایی هستم که قبلا تارا میرکا بود اما از یک جایی به بعد خواست با اسم واقعی‌ش بنویسه. اینجا از فکرهام و تجربه‌های شخصیم می‌نویسم که برام مهم هستن و بهم کمک می‌کنن آدم بهتری باشم تا شاید برای شما هم مفید باشه. روانشناسی خوندم که خب از این جهت که گاهی رو نوشته‌هام اثر می‌ذاره خواستم بدونین :دی. به خاطر یه مشکل جسمی از ویلچر استفاده می‌کنم اما زندگی عادی خودمو دارم، انگار نه انگار! اصولا برام مهم نیست چه محدودیتایی دارم باید به جایی که می‌خوام برسم و این یه دستوره!! اگر وبلاگ من رو تو وبلاگتون لینک کردین لطفا بهم بگین. بسی مچکرم :]

برای ارتباط با من میتونید از صفحه "تماس با من" استفاده کنید.

شبکه‌های اجتماعی

FacebookTwitterInstagramGoodreadsIMDB