گفت رابطه‌ت رو جدی نگیر خوش باش. با خودم فکر کردم من مگر آدم رابطه‌های غیرجدی بودم؟ گفت برو بیا سـ.کـ.س کن دلبسته نشو. فکر کردم می‌شود رفت آمد، سـ.کـ.س که هیچ، با کسی تماس داشت و دلبسته نشد؟
چیزی نگفتم. نیازی به توضیح بود؟ می‌شد توضیح داد؟ باز یکی من می‌گفتم یکی او و در مارپیچ تودرتوی نفهمیدن همدیگر گم می‌شدیم. خیلی وقت بود که فکرهایم را در کوله‌بارم دست‌چین کرده بودم…

درباره من

سارایی هستم که قبلا تارا میرکا بود اما از یک جایی به بعد خواست با اسم واقعی‌ش بنویسه. اینجا از فکرهام و تجربه‌های شخصیم می‌نویسم که برام مهم هستن و بهم کمک می‌کنن آدم بهتری باشم تا شاید برای شما هم مفید باشه. روانشناسی خوندم که خب از این جهت که گاهی رو نوشته‌هام اثر می‌ذاره خواستم بدونین :دی. به خاطر یه مشکل جسمی از ویلچر استفاده می‌کنم اما زندگی عادی خودمو دارم، انگار نه انگار! اصولا برام مهم نیست چه محدودیتایی دارم باید به جایی که می‌خوام برسم و این یه دستوره!! اگر وبلاگ من رو تو وبلاگتون لینک کردین لطفا بهم بگین. بسی مچکرم :]

برای ارتباط با من میتونید از صفحه "تماس با من" استفاده کنید.

شبکه‌های اجتماعی

FacebookTwitterInstagramGoodreadsIMDB