عباس معروفی هم از اون دسته نویسنده‌هاست که از الطاف ارشادی‌ها بی‌نصیب نمانده. ارشادش کردند که آنگونه باش که ما دیکته می‌کنیم و او تن نداد. اگر خواستید سال بلوا رو بخونین، باید یا نسخه‌های قدیمیش رو گیر بیارین که شنیدم تو پستوهای انقلاب اثراتی ازش مونده، و یا ناچارید PDFش رو بخونین.

جمله‌های موندگار از سال بلوا:

× من چه‌قدر او را می‌شناختم؟ شاید هزار سال. و چرا برای داشتن او باید به زمین و زمان التماس می‌کردم؟

× چرا هرکس که به های و هوی دنیا دل نمی‌دهد می‌شود بی سر و پا؟

× پس دنبال چه می‌گردی؟ / خودم / مگر کجایی؟ / توی دست‌های تو، لای موهای تو، کارم ساخته شده…

× آدم ها از ترس وحشی می‌شوند. از ترس به قدرت رو می‌آورند که چرخ آدم‌های دیگر را از کار بیندازند.

× از لای پلک‌هام او را می‌دیدم و همه‌چیز را می‌شنیدم، اما هیچ قدرتی نداشتم. نه برای حرف زدن، نه برای تکان خوردن و نه برای گریه کردن.

× گفت خاک بر سر آدم هایی که نمی‌دانند سر چی دارند می‌جنگند. دکتر معصوم گفت چرا جناب رئیس. به خاطر قدرت.

× توی این مملکت هرچیزی اولش خوب است، بعد یواش یواش بهش آب می‌بندند، خاصیتش را از دست می‌دهد، واسه‌ی همین است که پیشرفت نمی‌کنیم.

× با دار و تفنگ که نمی‌شود بر مردم حکومت کرد. باید به دادشان رسید.

× یادت باشد که ناامنی بدترین بلایی است که سر ملتی می‌آید، بی‌قانونی، بی‌نظمی، به فکر مردم نبودن و این چیزها.

× مردها همیشه تا آخر عمر بچه‌اند، این یادت باشد.

× مگر نمی‌شود آدم سال‌های بعد را به یاد آورد و برای خودش گریه کند؟

× من چه یادی دارم… چرا یادم به وسعت همه‌ی تاریخ است؟ و چرا آدم‌ها در یاد من زندگی می‌کنند و من در یاد هیچ کس نیستم؟

× چه دیر، چه تکرار مسخره‌ای، که چی بشود؟ کی این تکرار به پایان می‌رسد؟ گفتم چه اهمیت دارد؟

× کارم از تکیه گذشته. دلم می‌خواهد توی بغلت بمیرم.

× پدر می‌گفت: همه جا تاریک است، می‌فهمی؟ گریه می‌کردم و جوری که بغضم بروز نکند می‌گفتم آره. گفت: هرگز نمی‌فهمی.

هشتم تیر ماه نود و دو

پی‌نوشت: زین‌پس وقتی کتابی رو می‌خونم، سعی می‌کنم جملاتیش که دوست داشتم رو بنویسم…

2 پاسخ به سال بلوا

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

~x( x-( o^: o:-) i-) b-) [-( @-> @-) >>: >:p >:D< >:) =p~ =d> =; =)) <:-p ;;;) ;;) ;) :| :x :D :> :-ss :-s :-p :-o@ :-o :-j :-h :-b :-? :-> :-< :-/ :-& :-$ :- :* :)) :) :(( :( 8-} 8-> -0- (:| #:-s #-o
درباره من

سارایی هستم که قبلا تارا میرکا بود اما از یک جایی به بعد خواست با اسم واقعی‌ش بنویسه. اینجا از فکرهام و تجربه‌های شخصیم می‌نویسم که برام مهم هستن و بهم کمک می‌کنن آدم بهتری باشم تا شاید برای شما هم مفید باشه. روانشناسی خوندم که خب از این جهت که گاهی رو نوشته‌هام اثر می‌ذاره خواستم بدونین :دی. به خاطر یه مشکل جسمی از ویلچر استفاده می‌کنم اما زندگی عادی خودمو دارم، انگار نه انگار! اصولا برام مهم نیست چه محدودیتایی دارم باید به جایی که می‌خوام برسم و این یه دستوره!! اگر وبلاگ من رو تو وبلاگتون لینک کردین لطفا بهم بگین. بسی مچکرم :]

برای ارتباط با من میتونید از صفحه "تماس با من" استفاده کنید.

شبکه‌های اجتماعی

FacebookTwitterInstagramGoodreadsIMDB